شعری به یاد استادم
غم و تنهایی
دوستانِ ناگزیرِ منند،
زندگی، در سرزمینی، سراسر غریب
گویی خانهای نیست.
صدایِ استادم
تمام روز در سرم میوزد،
تداعیِ روزگاری که گذشت.
خاطرهی استادم،
هر روز مرا به جلو میخواند.
غم انگیز آنکه، من در گذشته میزیم
باید از خاطرات برخیزم.
تعهدی که پایان ندارد،
فرصتی برای امید و خوشبینی هست؟
و هنوز باید آهسته قدم گذارم، اما به کجا؟
یا بهتر آنکه قبول کنم و تن بسپارم به واقعیتی مشکوک؟
من برای شاگردانم مشتاقم
نه از روی امیدی واهی.
دوباره و دوباره
صدای استادم نواخته میشود.
گرم میشوم با خِردش،
متبرک میشوم با قدرتش.
و دوباره امیدی در من چنگ میزند
امیدی که گاهی میگریزد …
«سم توکو رینپوچه»
این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.
منبع:
http://www.tsemrinpoche.com/tsem-tulku-rinpoche/me/a-poem-to-my-teacher.html
سارا کاظمی
ژانویه 15, 2014 در 6:57 ب.ظ.
وبلاکتان رو مطالعه کردم خانم کاظمی .ممنون میشم اگر مطالب مربوط به مذهب بن را به تفصیل توضیح دهید . چرا که بنده هم به منابع زیادی دست رسی ندارم . ممنون خواهم بود اگر گذری هم از وبلاگ من داشته باشید
با تشکر
سینا
ژانویه 17, 2014 در 6:53 ق.ظ.
سلام
به فراخور مبحث حتما در مورد سنت بن خواهم نوشت .
ممنون