هیچچیز، متعلق به ما نیست. همهچیز، داده و گرفته میشود، از دست خواهد رفت و در آخر، رها و فراموش خواهد شد. با هیچ، به زندگیِ کنونیمان میآییم و اهمیتی ندارد که چه اندازه میاندوزیم. با هیچ، زندگی را ترک میکنیم. پس این عاقلانه نیست که در این میان، وابستگیهای غیر واقعی را گسترش دهیم یا بر مادیگرایی، تاکید بسیار داشته باشیم.
ما به ابزارهای مادی نیاز داریم، اما نه برای امنیتِ دروغینی که فراهم میآورند، بلکه برای کمکی که به پیشبرد اهداف و پیشرفت معنویمان میکنند. اگر مادیگرایی، بر این سبک و سیاق باشد که باعث رنج نشود، خوب است.
اعتماد به سه جواهر، محکم و بر سر عهد ماندن، اندیشهی هر روزهی مرگ، صدمه نزدن به دیگران، صادق و مهربان بودن. پس به گوروی (استاد) خود، احترام بگذار و با اعتقاد راسخ و بیشترین توانی که داری، تمرین دارما را انجام بده. آگاه باش که زمان برای تو، بهسرعت در حال سپری شدن است. خیلی مهم است که در طول زندگیات، کار مفیدی برای دیگران انجام دهی. در اینصورت، هرگز در پایان، تلخکام نخواهی بود. تلخی، از دانستن این خواهد بود که دریابیم هیچ کاری انجام ندادهایم تا کسی را تحت تاثیر قرار دهیم. در همین لحظه، کاری بکن. بهتر است که اکنون باشد، تا اینکه زمان را هدر دهیم و حس تاسف داشته باشیم، یا دست به دامن دیگران شویم.
همهچیز، تهیست، از آن منتشر شده و در آن، حل میشود. بنابراین، همهی پدیدهها فرو خواهند ریخت، فقط مسئلهی زمان است. انکارِ این مسئله، فقط باعث رنج بیشتر خواهد شد. حاشا نکنید…
سم توکو رینپوچه
این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.
همه چیز در زندگی، دارای منظر کاذبِ دوگانگیست. اگر ما، مدخل ورود به دوگانگی را انتخاب کنیم، آسیب میبینیم، ناامید میشویم و در پایان، تلخی را خواهیم چشید. اگر راه بهتری را که تهیست انتخاب کنیم، این راه، بهظاهر به «هیچکجا» [تهی] منتهی میشود و در عین حال، به «همهجا». تهیِ دوگانگی.
همهی انتخابهای ما، در انتها با مرگ، پایان مییابد. همهچیز فراموش میشود، گم میشود، رها میشود و از دست خواهد رفت. چرا باید بهخود زحمت دهید که کل زندگی را صرف جمع کردن چیزهایی کنید که میدانید، فقط میشود برای مدت کوتاهی، آنها را نگه داشت؟ چه بهتر که راه مرگ را انتخاب کنید، که به چیز بهتری منتهی میشود. چیزهایی که تو میتوانی بهچنگ آوری، ملموسترند، اما در عین حال، نه خیلی ملموس… آگاهیِ تو… ذهن…
ذهنِ تو، تنها چیزیست که از آنِ توست. ذهنت، در زندگیهای پیاپی، با تو سفر میکند. فرمهای مختلفی بهخود میگیرد، میآموزد، میاندوزد و تربیت میشود. سپس بههمان شکل، دوباره باز میگردد. در نهایت، هیچجای جدیدی در چرخِ سامسارا نیست که شما قبلا نبوده باشید. به سفر شباهت دارد، اما این فقط یک چرخ معیوب است. هیچچیز جدیدی برای یادگیری نیست، تنها تجربههای تکراری، دوباره و دوباره.
بعد از هر چرخهی زندگی، ما فرایند مرگ را دوباره شروع میکنیم… مرگ، سپس تولدِ دوباره… سپس مرگ، بارها و بارها، بدون هیچ پایانی… لذتبخش برای آدم نادان.
بهوسیلهی دلبستگیها و امیال و حرص و آزمان، میسوزیم. ما باید دوباره و دوباره متولد شویم. مکار، فکر میکند این یک سفر جدید است؛ این سفر جدیدیست و تازگی دارد، در جایی که قبلا نبوده و ندیدهایم. اینها همه حرفهای بیهوده و یاوههای فریبنده اند.
در آخر هر سفر فریبنده، ما در سامسارا قرار میگیریم. و این همیشه با مرگ، پایان مییابد. مهم نیست ما چه شکل و فرمی گرفتیم و چه درسهای جدیدی یاد گرفتیم، ما هیچوقت واقعا نیاموختهایم، زیرا هیچ درک جدیدی، درون مرزهای سامسارا وجود نداشته و ندارد.
اما ما باید به بیرون از مرزهای سامسارا نگاه کنیم، آنجا سفر دیگری وجود دارد. سفری حقیقی که بهوسیلهی بودایان، در گذشته طی شده و در کمینِ بودایان آینده است. این سفر، مقصد دارد، ناامید کننده نیست و به تلخی، منتهی نخواهد شد. آن، پایانِ شگفتانگیزی خواهد داشت. اما این پایان، تنها سرآغاز و شروع خواهد بود.
امروز در ساحلِ غربی مالزی بودم و تصمیم گرفتم دربارهی اینکه چطور در هفده سالگی به مرکز Thubten Dhargye Ling Dharma در لسآنجلس رسیدم و همچنین، دربارهی دارما با شما صحبت کنم. خُب، همهی ما انسانیم و درست یا غلط، احساسات و شور و هیجان خودمان را داریم.
دارما، برکت و عافیت است. ما هیچگاه نباید این چرخ را، برای گورویمان (استادمان) یا بودا بهحرکت درآوریم، و اگر تصور میکنیم که روشن کردن عود یا پیشکش کردن یک گل، بهنفع بوداست، سخت در اشتباه هستیم.
ما نمیتوانیم صرفا با فکر کردن به این که داریم به کسی کمک میکنیم، بهنفع آن شخص، کاری انجام دهیم. در حقیقت، تمام هدفهایمان بهعلت یک فکر اشتباه، به شکست منجر میشود. اگر ما بخواهیم به کسی که هر روز از پلی خطرناک عبور میکند کمک کنیم، میتوانیم پلی طولانی بسازیم و اگر افراد و نیروهای بیشتری بههم بپیوندند، پل زودتر درست خواهد شد. پیوستن به دارما هم، چنین است، شبیه پلی که مثال آوردم.
وقتی در مرکز دارما هستیم، باید مطابقِ قوانین آن حرکت کنیم، نظم و ترتیب داشته باشیم و تعهد و صداقت. این کار باعث میشود بتوانیم شادی را برای دیگران، به ارمغان آوریم و در نهایت، خودمان به شادمانی برسیم. دارما، انباری از خشم، ناراحتی و ناامیدی نیست و نباید در این راه، بهجای آنکه راه حل را بیابیم و مشکل را حل کنیم، دیگران را وادار کنیم که با توجه کردن به ما، با ناخشنودیهای زندگی ما مواجه شوند.
دوستانِ دارما، به حرفهای شما گوش و برای رفع مشکلِتان، تلاش خواهند کرد. اما در نهایت، ما باید راه درست را بهکار بندیم. زمانی که خشم و ناراحتی خود را بیرون میریزیم، در واقع، کار دارما را درست انجام ندادهایم و وفای به عهد نکردیم. این کار، بهظاهر ممکن است دارما باشد، ولی با این عمل، هم به خودتان و هم به دیگران آسیب میزنید.
مردم دارما، عموما صبور و بخشندهترند، ولی نباید از آنها، انتظار سود و منفعت داشته باشیم. مشکلاتی که شما در رابطه با خانواده، همسر و والدین و دوستانتان دارید را، آنها بهوجود نیاوردهاند، پس آنها را سرزنش نکنید و هیچگاه از ایشان نخواهید که مشکلاتتان را حل کنند.
اگر دارما را بهکار ببندید، مشکلاتتان حل میشود و اگر از آنگونه افرادی هستید که مدام خشم و ناراحتی را بیرون میریزند و دیگران را ناراحت میکنند و گله و شکایت دارند، پس شما در این راه، با ناخوشنودی همراه خواهید بود.
حق هیچکس، تنهایی و ناراحتی نیست. پس شرایطی بهوجود نیاورید که تنها شوید. وقتی چرخ دارما را بهحرکت در میآورید، کارهایتان را با لبخند و رفتار خوب انجام میدهید و این باعث شادی خودتان و دیگران میشود. این آموزشِ ذهن شماست، برای تبدیل شدن بهچیزی که دیگران از شما میخواهند.
شما نمیتوانید دارما را از دیگران تقاضا کنید و بگیرید. اما چیزهایی که شما به دیگران میدهید، باید بیسر و صدا و بیشکایت و بهانه باشد. دارما، دادن و بخشیدن است، بخششی در همهی سطوح، که شادی و رضایت را بهارمغان میآورد.
کارِ دارما، ریشهکنیِ ذهنِ خودخواه شماست که تمام مشکلات، در وهلهی نخست، از آن نشات میگیرد. دارما، حقایقی را میگوید که باید بهکار بندیم، تا قبل از آنکه خیلی دیر شود. ما با اینهمه حمایت و توجه در اطرافمان، نمیتوانیم مشکلات را حل کنیم، پس چطور به تنهایی میخواهیم از پسِ آن برآییم؟ اما گاهی دوری، ما را متوجهِ چیزهایی که فراموش کردهایم و از دست دادهایم میکند و این تجربه، برای هرکس متفاوت است.
وقتی مشکلی را خودمان درست میکنیم، خودمان هم باید آنرا حل کنیم. ما هیچگاه نباید از دیگران بخواهیم که مشکلاتمان را حل کنند و به داستانهای بیپایان ما گوش دهند، نباید سرزنششان کنیم و مسئولیتهایمان را روی دوش دیگران بگذاریم.
نباید دیگران را تهدید به ترک دارما یا رها کردن و شرکت نکردن در آن کنید، مثل این است که به بودا بگویید که ترک کردهاید و نمیخواهید به بودا کمک کنید. این حرف، خیلی مسخره است. با هر استانداردی که وجود داشته باشد.
اگر شما، برای مشکلاتی که دارید، میخواهید دارما را ترک کنید و بعد دوباره، بیسر و صدا و آه و ناله برگردید و برای حسِ شرم و شکستی که دارید، داستانهای ساختگی و اراجیف سرهم کنید، شما در واقع درها را بهروی خودتان میبندید و دوباره تنها میشوید و سرجایِ اولتان بازمیگردید.
خواهش میکنم بهیاد داشته باشید که هیچکس شما را مجبور نمی کند وارد دارما شوید. پس اگر آمدید، باید تمام قوانین و مقرراتِ آنرا رعایت کنید، قوانین و معیارهایی که از تجربیاتِ گذشته برآمده تا حافظ آینده باشد.
وقتی در یک جادهی لغزنده، هشداری برای کاهش سرعت، نصب شدهاست، این علامت، قانونی نیست که بخواهد شما را رنج و عذاب دهد، این فقط برای کنترل و حفاظت از جان شماست. دارما هم بههمین شکل است، در هر روشِ دارما، یک راهِ خاص و منحصر بهفرد وجود دارد که در طی سالها، تکامل یافته. پس فکر نکنید بیمصرف است و در باد رهایش کنید.
آیا تا بهحال دارما را ترک کردهاید؟ اگر نه، پس متوجه شدهاید که قوانین دارما، برای شما مفید است، نه تنها برای شما بلکه برای بسیاری در دورههای زمانی مختلف. همهی قوانین، کامل و عالی نیستند و در طی زمان، تکامل مییابند. مهم این است که اگر خودتان را مستحق دارما میدانید، باید منش و رفتارتان منطبق بر آن باشد.
چطور میتوانید به تانکا، پیشکشها و مجسمهها دست بزنید، تعلیمِ دارما ببینید و در مراسم مذهبی شرکت کنید، در حالیکه غرقِ زندگی روزمرهتان هستید؟ اینکه بخواهید رنج را از دیگران دور کنید در حالیکه خودتان با نگرشتان، مایهی رنج هستید؟
این کار را دوست ندارید، ولی انجام میدهید؟ چطور به دارما میپیوندید ولی مثل قبل یا بدتر از پیش، رفتار میکنید؟ من برای نقد و قضاوت شما، اینها را ننوشتم، امتحانیست که باید روی خودتان انجام دهید. من همیشه خودم را امتحان میکنم. وقتی چیزهایی میبینم که نمیخواهم، کاری در آن رابطه انجام میدهم. چون میدانم اگر کاری نکنم، در آینده، دوباره برایم مشکلساز میشود. انجام دادن چیزی که آن را در خودمان دوست نداریم، دارما است.
با تبدیل و دگرگون کردن خودتان، محبتِ گورو (استاد) را جبران کنید، این دگرگونی و تغییر، بهترین قدردانیست و بقیهی چیزها، بهانه است. دارما یعنی دگرگونیِ خود، برای بهرهمندی دیگران، نه اینکه بد و بدتر رفتار کنیم. اگر داوطلبانه وارد دارما شدهاید، چه خوب که خودتان به خودتان دستمزد دهید، اینکه در دارما قرار دارید، خودش ختم کلام است. پس شاد باشید و لذت ببرید. شما خوشبخت هستید و دیگر لازم نیست دارما به شما کمک کند. شما به خودتان کمک میکنید تا بتوانید به دیگران نیز کمک کنید. دارما مثل زنجیر است، خوب است که در این زنجیرِ کنش و واکنش، قرار داشته باشید.
اگر شما دوست دارید کار دارما انجام دهید و توان مالیاش را ندارید و بههمین دلیل، مقرری دریافت میکنید، پس خیلی خوششانس هستید که دارما، به شما در دگرگونی، کمک میکند و باعث میشود شایستگیهای زیادی بهدست آورید. بهآن فکر کنید. شما در دارما، چیزی پرداخت میکنید که از شما انسان بهتری بسازد. تواناییهای خوبی تولید کنید و کارهایی را انجام دهید که بهنفع دیگران باشد. بدون نفس، در آموزهها مشارکت و با افتخار، به دیگران کمک کنید، برای معنی دادن به زندگیتان و بودن در محیطی که جامعهی بهتری بسازید. شما چیزی را پرداخت میکنید که بتوانید به بیداری برسید. چقدر شما خوششانسی هستید.
اگر شما دستمزدهایتان را جمع میکنید، دلیل نمیشود که شما بد باشید، چون به آن، نیاز دارید. سپاسگذار، فروتن و سختکوش باشید و دیگران را پرورش بدهید. باعث دردسر نشوید و بارِ دیگران را سنگین نکنید. مردم به دارما میآیند برای خرد و صلح، نه برای پاداش و سنگین شدن بار و سردرگمی و مشکلاتشان. با دست باز، همهچیز را بدهید و با دست باز بگیرید.
شما خیلی خوشبخت هستید که به دیگران سود میرسانید، من برای شمایی که در دارما فعال هستید، واقعا شاد و خوشحالم!
اگر شما، چه داوطلبانه، چه بهعنوانِ کارکنان، مرکز دارما را ترک کردید، باید کار دارما را برای فائق آمدن بر تیرگیها و پیچیدگیهایتان ادامه دهید.
شما باید در دارما، در پوجا (نیایش)، تدریس و فعالیتها غرق شوید، چون به آن نیاز دارید. در ابتدا کمی آشفته و شرمسار میشوید ولی در یک آن، این حستان فرو میریزد. وقتی مشارکت و فعالیتها را ادامه میدهید، بسیار ارزشمند است. صورت، هیچ نیست؛ دارما همه چیز است.
اگر کارِ دارما را انجام نمیدهید، نباید همهچیز را رها کنید. اگر چیزی فراتر از حد کنترل ماست، نباید دارما را ترک کنیم. پس هوشیار بوده و آب زیر کاه نباشید. ترک نکنید. وانمود هم نکنید که هستید ولی در واقع نیستید. بروید و با اهل دارما حرف بزنید و اجازه دهید همکارانتان بدانند.
بگذارید آنها حس خوشایندی نسبت به شما داشته باشند. تا آخرین لحظهی در دارما بودنتان، ساکت نباشید. وقتی شما چیزی را میگیرید و پس نمیدهید، بدین معنیست که شما قدردان نبودید. شجاعت، قدردانیست. اگر قدردان نباشید، هیچکجا محترم نخواهید بود. چهره و مکانها تغییر میکند، ولی نتیجه یکسان است.
جایی که درخت سیب بکارید، سیب بهعمل میآید، نه پرتقال! پس اگر دارما را میخواهید ترک کنید، صادق و محترم باشید. با دارما مثل شغلتان رفتار نکنید. قبل از رفتن، جای خالیِ خودتان را در مرکز دارما پر کنید و بار اطرافیان را برای جایگزینی خودتان، سنگین نکنید.
پول قرض نکنید و طعم بدی از خودتان در دهان دیگران بهجا نگذارید، مثل اینکه شما بهترین چیز زندگیتان را از دست بدهید و جای آن زخمی که دارید، نمک بپاشید و بیشتر به آن توهین کنید.
اگر شما مفتخرید که حمایتگر دارما هستید، پس مثل اسبِ مسابقه با آن رفتار نکنید که انتظار برد و سود و بازده داشته باشید. بازده و سودها متفاوت است، ممکن است شما در آینده ببینید و بفهمید.
هیچگاه با پولتان دیگران را کنترل نکنید. در مرکز دارما، مردم به حمایت و قدردانی شما نیاز دارند اما رفتار و منش شما نباید مثل شاه و ملکه باشد با حالتی که مدام نشان دهید، شما یک حمایتگر هستید. حمایتگر باید بخشنده و فروتن باشد و هرگز نباید خودنمایی کند و انتظار تشکر و قدردانی داشته باشد.
پاداشِ شما، سرِ پا ماندنِ دارماست. اگر دارما رشد کند، این پاداش شماست. پاداشی حقیقی.
شما بیشتر پولتان را در راهِ سامسارا استفاده میکنید که باعث میشود فقط کارما تولید کنید. وقتی شما این پول را برای کمک به دارما استفاده میکنید، این بسیار عالیست و باعث جمع کرذن شایستگی میشود. دارما این شانس را به ما میدهد که حمایتگرش باشیم. ما، به دارما نیاز داریم، نه دارما به ما.
راهبان، اساتید و گوروها بهترین مثال هستند. شما باید در این زمینه به آنها کمک کنید. چقدر خوب و زیباست؟ شما باری سنگین از دوش معلمتان بر میدارید و به آنها این اجازه را میدهید که با این پشتوانه، اهدافشان را پیش ببرند.
چه خوب که به ذهنها و کسانی کمک میکنید که حمایتگرِ دارما هستند و دانش و هدفهای حقیقیشان را قسمت میکنند. تمام ثروت و دارایی جهان، برای پیشکش کردن به کسانی که راه بیداری و حقیقی را نشانتان میدهند، کافی نیست.
بیداری، بیقیمت است. آزادی از رنج، بیقیمت است. این برای شما، چه شانس بزرگیست. من نمیگویم حامی، استحقاق هیچچیز را ندارد و فقط باید پیشکش کند… پیشکش… پیشکش.
من میگویم، وقتی حامی میبخشد، معلم میفهمد و این عشق و عافیت، چندین برابر میشود. حامی، باید اطمینان داشته و حسود نباشد. اگر شما از معلمتان انتظارِ توجه دارید، در مورد او، خیلی رذیلانه فکر میکنید. بیچشمداشت، پیشکش کنید. این بالاترین حمایتِ شماست از معلمتان.
من از حمایتگران، بسیار سپاسگذارم و آرزو میکنم سود کارهایشان را ببینند، هم در این زندگی، هم در زندگیهای بعدیشان. بدون حامی، مرکز دارما چطور میتواند رشد کند؟ چطور میتواند این کارهای بزرگ و مهم را انجام دهد؟ من بیش از هر معلم دیگری، قدردان این حمایتگران هستم. زمانی که حامی و معلم، فقط کار خود را انجام میدهند، ارتباط خوبی بین آنها ایجاد میشود. با هدف نیکی رساندن به دیگران، و نه چیزی دیگر. چه همکاری دلنشینی.
معلمهای شما، از حمایتتان، برای قضاوت استفاده میکنند. گزارشهایتان را به آنها بسپارید. مدام تقاضای توجه نکنید و انتظاراتِ خاص، نداشه باشید. شما باید نمونهی یک رفتار سخاوتمندانه، بدون گله و شکایت، قید و بند و کنترل باشید. احترام خود را بهخاطر مسائل جزئی، پیش دیگران از بین نبرید.
شما با حمایتِ دارما، شایستگیها و بازدههای معنویِ بزرگی، برای خودتان به ارمغان میآورید. باید در کارِ دارما غرق شوید و آن را تا پایان ببینید. چطور میشود در چیزی سرمایهگذای کنید و کل مسیر را نبینید؟ چند درصد از شما، صد در صد، انگیزهی این را دارید که بیچشمداشت در دارما فعالیت کنید؟ این کار، تلاش و تمرین خوبیست. دارما تجارت نیست، و مردمی که به دارما میآیند، اهل تجارت نیستند. قبل از اینکه وارد حمایتگری دارما شوید، مطمئن شوید و کامل بررسیاش کنید. زمانیکه عهد بستید، به نشانهای از معنویتتان، عهدتان را بهتمامی، عملی کنید. قول پوشالی ندهید، زیرا اینکار شما را بهسمت نادرستی از تهی و خالی، سوق میدهد. این عمیقا دیگران را ناامید میکند. حمایتگران، مهربان هستند، مطمئنا.
دارما، به ما کمک میکند، شایستگیهای زیادی کسب کنیم. سودهایی برای رسیدن به درجات بالا. دارما را مشروط نکنید. کاری نکنید که دارما، جایی بشود برای کارماهای بد و رفتارهای ناشایست. باید ذهنیتتان را طوری تغییر دهید که دارمای واقعی را تجربه کنید. اگر اینطور نباشد، گویی دارید برای چرخ سامسارا فعالیت میکنید. لطفا به آن فکر کنید. من اینجا برای نقد و قضاوت یا متهم کردنِ شما نیستم. اما باید روراست باشیم.
لطفا اینگونه به قضیه نگاه کنید، نه بهشکلی که قرار است به شما آسیب بزند. حتما در اینجا کسانی هستند که کارِ دارما را بهخوبی انجام میدهند و الهامبخش من هستند. به احترامشان، دستهایم را بههم میچسبانم و از آنها تشکر میکنم.
کسانی هستند که وقتی به دارما میآیند، سریع دعاها را فرا میگیرند. بسیار داوطلب هستند، چیزهای زیادی میدانند، ولی هنوز خوب نیستند. آنها حسودند. پول تلکه میکنند، از سخنانِ شیرین دارما، برای مقاصدِ بد بهره میگیرند. سخنچینی میکنند و مردمِ زیادی را از راه، دلسرد میکنند. سوال شما ممکن است این باشد که چرا اجازهی چنین چیزی داده میشود؟
افرادی هستند که دارما را بهکار میبندند، تعالیم را گوش میدهند و عمل میکنند، اما عدهای، اینگونه نیستند. یک مرکز، برای همین ساخته میشود. مثل زمانی که شما برای درمان و مراقبت، به بیمارستان میروید. پرستارانی هستند که بیریا و صمیمیاند و گروهی اینطور نیستند. وقتی سمت افرادی میروید که به شما صدمه میزنند، میتوانید به آنها بگویید که با شما این رفتار را نکنند و محکم باشید.
شفقت داشتن، بهمعنی این نیست که در مرکز دارما یا توسط هر کسی، سوژهای برای سوء استفاده شویم. این افراد در مرکز هستند، اگر نبودند، خیلی بدتر میشدند. این شفقتِ معلم و اعضاست که اجازه میدهند آنها بمانند.
شما باید در صورت لزوم، نسبت به آنها شفقت داشتهباشید و فاصلهی امنی را هم ایجاد کنید. در هر مرکزی، نمونههایی از ایندست وجود دارد، افرادی که واقعا کارهای بدی انجام میدهند و مرکز را مجبور میکنند که از آنها بخواهند به گوشهنشینی بروند یا اینکه دیگر در کارهای مرکز، شرکت نکنند، زیرا آسیبی که ایجاد کردهاند، بسیار فراتر از هرگونه حد و اندازهای است.
آدمهای مختلفی در مرکز دارما وجود دارند، اما نباید بر پایهی افراد، در اصل و اساسِ دارما قضاوت کرد.
مردمی با هدفهایی غیر معنوی یا برای استفاده از مرکز و اعضا، به مرکز دارما میآیند. اینها چیزهاییست که پیش میآید و صحبت کردن در مورد آن، سخت است. ما باید هوشیار باشیم و دارما را از کسانی که هدفهایشان برای قوانین زمین، مضر است، محافظت کنیم.
من، حقیقتی را میگویم که شما را شکه میکند، ولی حقیقت است. به دنیای واقعی خوش آمدید. معذرت میخواهم.
در بیمارستان، مردمی هستند که درمان، آنها را زنده نگه میدارد و برای بعضی، اینطور نیست، و برای عدهای، درمان هنوز ادامه دارد. به خودتان نگاه کنید و قضاوت کنید. زمانیکه در مرکز دارما، صلح و خرد و آزادی هدفتان است.
خواهش میکنم به چیزی که من نوشتم، حمله نکنید. من برای شفافیت نوشتم، نه برای متهم کردن این و آن به چیزی. از آنچه که من نوشتم، شما از آن چیزی استفاده کنید که به کارتان میآید. اگر نه، من هنوز وظیفه دارم توضیح دهم و منشِ پشتِ دارما را تشریح کنم. اگر آن را فهمیدید، پس هرکسی میتواند ارتباط بهتری با دیگران داشته باشد و این، همان چیزیست که من میخواهم.