سِم توکو رینپوچه (Tsem Tulku Rinpoche) بهشکل رسمی، توسط عالیجناب کابچه زونگ رینپوچه (H.H. Kyabje Zong Rinpoche) و عالیجناب کِنسور جامپا یِشه رینپوچه (H.E. Kensur Jampa Yeshe Rinpoche) و بسیاری از استادان برجستهی مکتب گِلوکِ بودیسم تبتی، بهعنوان تناسخ اصلیِ گِدون نیِدراک ( Gedun Nyedrak)، هفتاد و دومین راهب اعظم دیرِ گادن (Gaden Monastery) و کِنترول توبتِن لامسانگ (Kentrul Thubten Lamsang) شناسایی شد.
در بودیسم تبتی، به این شکل از تناسخ، توکو (Tulku) میگویند. توکو به این معناست که فرد، دوباره و دوباره، برای روشنگری و شفقت، متولد میشود. توکوها معمولا این مسئولیت را در زندگیهای گذشته و زندگی حال حاضرشان حمل میکنند و کارشان، حمایت و تقویت نظری و تجربیِ میراث بوداست.
سم توکو رینپوچه، 24 اکتبر 1965 در تایوان، از مادری مغول بهدنیا آمد – که سم رینپوچه، او را پرنسس توصیف میکند (پرنسس دِوا از ژینژیانگ (Xinjiang) که مستقیما از تبار چنگیز خان (Genghis Khan) است) – و پدرش، لوبسانگ گیاتسو (Lobsang Gyatso) از ناوا در تبت بود.
آشنایی پدر و مادر سِم توکو، بسیار رومانتیک آغاز شد، این در حالی بود که مادرش، نمیدانست معشوقاش، همسر و فرزندانی در تبت دارد. قبل از بهدنیا آمدن سِم توکو، آنها از یکدیگر جدا شدند. شرمِ داشتن فرزندی نامشروع، برای پرنسس، بسیار سنگین بود و بههمین خاطر، پس از تولد فرزندش، وی را بهسرعت به خانوادهی دیگری بخشید تا از او نگهداری کنند.
سم توکو، هفت سال اول زندگیاش را در تایوان و تحت سرپرستی خانوادهای بهسر برد.
در سال 1972 خانواده مادریاش، ترتیبی دادند که تحت سرپرستی خانوادهای مغول – کالمیک (Kalmyk) بهنامهای «دانا و بوریس بوگایف» در نیوجرسی آمریکا قرار گیرد؛ در منطقهای که شماری از پناهندگان کالمیک، اسکان داده شده بودند.
خانوادهی قیم او، مهربان بودند و برایش هر آنچه میخواست را تهیه میکردند، ولی پدر، همیشه از رینپوچه میخواست طوری رفتار کند که او انتظار داشت. مادر خانواده، رفتارِ مهربانی داشت ولی بهشدت دچار پارانویا، ترشرو و دمدمی مزاج بود که بعدها متخصصین، تشخیص شیزوفرنی را در مورد او دادند. او رینپوچه را با چوب، جارو و دست میزد. این رفتار، بهقدری سخت بود که گوشهای رینپوچه، سوت میکشید و بدنش همیشه کبود بود. زندگی در آن دوران، برای رینپوچه، هم از نظر جسمی، و هم روانی بسیار سخت بود.
رینپوچه بارها از خانه فرار کرد. اولینبار، زمانی بود که تنها 9 سال داشت و با دوستاش به جنگلی نزدیکِ خانه، فرار کردند که پلیس پیدایشان کرد و به خانه باز گرداند. دومینبار دورتر رفت، به مرکز دارمایی در واشنگتن، جایی که شش – هفت ساعت با خانه فاصله داشت، ولی مرکز، او را بهخاطر رعایت قوانین مدنی، نپذیرفت. بعد از بازگشت به خانه، شرایط برای او بسیار دردآور شد.
سم توکو از دوارن کودکی، جذب بودیسم شده بود. نقاشی خدایان بودیسم را میکشید. و زمانیکه بزرگتر شد، خانوادهاش بهشدت با جذب او به مذهب مخالف بودند و رینپوچه، مدام بهخاطر گرایشش تنبیه میشد، و هر چه مربوط به مذهب میشد را از خانوادهاش دور نگه میداشت.
ولی او بهسوی مرکز بوداییِ «راشی گمپیل لینگ» (Rashi Gempil Ling)، جایی که «کنسور لوبسانگ تارچین» (Khensur Lobsang Tarchin) اقامت داشت، کشیده شد.
در 1982 و در سن 16 سالگی، بعد از مشاجره با پدرش، تنها با پنجاه دلار در جیب، از خانه فرار و نیوجرسی را بهسمت لس آنجلس ترک کرد. این فاصله را در اتوبان راه رفت. در این سفرِ سخت و طولانی، با مشکلات فراوانی دست به گریبان شد. رسیدن به لس آنجلس، برای رینپوچه بسیار خوب بود. برای سه ماه نزد پسر عموی ناتنیاش زندگی کرد و بعد، مرکز دارمای «توبتن دارگی لینگ» (Thubten Dargye Ling) را یافت. در لسآنجلس، بدون حمایت مالی خانواده، مجبور شد کارهای مختلفی مانند کار در مکدونالد، عکاسی و غیره را انجام دهد، و در بین کار، تمرینهای دارما را نیز انجام میداد.
رینپوچه برای شش ماه، بهعنوان دستیار شخصیِ «لاما زونگ رینپوچه» (lama Zopa Rinpoche) بهوی خدمت کرد، کسی که بعدها گوروی (استاد) اصلیاش شد. لاما زونگ رینپوچه، اصرار داشت که وی راهب شود، به هند برود و با او در دیر گادن بماند. سم توکو، قول داد که این کار را میکند. زونگ رینپوچه درگذشت و در سال 1984 سم توکو بر سر قولش ماند و پیمان رهبانیاش را از دالایلاما در سال 1987 دریافت کرد. برای 9 سال در دیر گادن، تحت نظر «کنسور جامپا ییشه رینپوچه» (Kensur Jampa Yeshe Rinpoche) و «لاتی رینپوچه» (Lati Rinpoche) تحصیل کرد. آن زمان، در اتاق کوچکی با مشکلات مالی و سلامتی در زونگ لودرانگ (Zong Ladrang) زندگی میکرد.
سم توکو رینپوچه، تحت تعلیم اساتید بزرگی قرار گرفت:
عالیجناب دالاییلامای چهاردهم (H.H. 14th Dalai Lama)
عالیجناب کابچه زونگ رینپوچه (H.H. Kyabje Zong Rinpoche)
عالیجناب لاما زوپا رینپوچه (H.E. Lama Zopa Rinpoche)
عالیجناب گِشه سولتیم گیِلسن (H.E. Geshe Tsultim Gyeltsen)
عالیجناب لاتی رینپوچه (H.E. Lati Rinpoche)
عالیجناب سِرامی کِنسور لوبسانگ تارچین (H.E. Seramey Kensur Lobsang Tharchin)
عالیجناب گادِن تریپای نود و هشتم (H.H. 98th Gaden Tripa)
عالیجناب کابچه لینگ رینپوچه (H.H. Kyabje Ling Rinpoche)
عالیجناب کِنسِر جامپا یِشه (H.E. Kensur Jampa Yeshe)
عالیجناب پانانگ رینپوچه (H.H. Panang Rinpoche)
سم توکو رینپوچه، دارای نامهای مختلفیست، اسم چینیِ وی گِ ییشان (Gě Yíshān)، اسم مغولی ایسکا مینه (Iska Minh) و اسم بوداییاش تنزین سوپا (Tenzin Sopa) است.
در سال 1992 بهدستور گورویاش، سم توکو برای جمعآوری پول برای دیرش که آن زمان بهعلت آمدن تعداد زیادی راهب از تبت یا نپال که نه پولی داشتند و نه جا و مکانی، رهسپار مالزی شد. سفر، موفقیتآمیز بود و شماری از بوداییهای چینیِ مالزی، از وی خواستند که برای تعلیم بازگردد. و سم توکو هند را ترک کرد و در کوالالامپور اقامت گزید.
در سال 1999، یک اسپانسر محلی بهنام داتو اریک تان (Dato› Eric Tan)، کِچارا پارادایز (Kechara Paradise) را احداث کرد که مرکزی برای فروش تمثالها و وسایل مربوط به دارما و آیین بودای تبتی شد و همچنان برقرار است. در آغاز، رینپوچه در محلهای مختلف و محقری مانند منزل افراد و غیره، به تعلیم شاگردانش پرداخت. پس از تلاشهای پیگیر و گذر از سختیها، در سال 2004، اولین مرکز دارمای دائمی بهنام «خانهی کچارا» تاسیس شد. در سال 2006 شعبههایی تحت نظر همین مرکز مادر، فعالیتشان را آغاز کردند که شامل فروشگاهها، وبسایتهای رسمی و غیره بود که همچنان در حال فعالیت و گسترش هستند. خانهی کچارا، محلیست برای فراگیری تعالیم بودیسم تبتی و همچنین، برگزاری پوجا (نیایش)، مدیتیشن و دیگر فعالیتهای مرتبط با دارما.
تعلیمات رینپوچه، با آنکه از منابعی کهن ریشه دارد، اما با دنیای امروز، بسیار هماهنگ است. امروزه، کچارا به چهارده بخشِ در حال رشد، تقسیم شدهاست که تمام طیفهای تعالیم و فعالیتهای بودایی را پوشش میدهد؛ پوجا، هنر، سفر، فعالیتهای گروهی، خدمات اجتماعی، نشریه و غیره.
همانطور که شاکیامونی بودا، چهل و هشت هزار راه برای بیداری تعلیم داد، کچارا نیز منطبق با دنیای امروز، بسیاری از فعالیتها را به شاگردان و دوستان رینپوچه که خواهان تمرین و یادگیری دارما هستند، تقدیم میکند؛ فعالیتها و تعالیمی که با دنیای مدرن، تطبیق بسیاری یافته و مناسب عصر حاضر است.
سارا کاظمی