عالیجناب تبت

سارا کاظمی


بیان دیدگاه

باید ها و نباید های فرهنگی در تبت

 

سرزمین تبت به علت موقعیت جغرافیایی و هم‌چنین داشتن شکل خاصی از مذهب، دارای ویژگی‌های فرهنگیِ خاصی‌ است. اما بعد از سیطره‌ی دولت کمونیست چین در تبت و سرازیر شدن توریست‌ها به منطقه، بافت فرهنگی تبت دستخوش تغییر شده‌است و یافتن تبتی‌های بومی با لباس‌های سنتی و آداب و رسوم منحصر به فردشان گاهی بسیار سخت می‌نماید.  تبتی‌ها نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده‌اند و تابو ها و باید و نباید فرهنگی شان دستخوش تغییر بسیاری شده‌است. با این حال در زیر نگاهی می‌اندازیم به بخشی از این باید و نباید ها: 

 

* تبتی‌ها برای ادای احترام به انتهای اسم افراد یک » لا » اضافه می کنند.

* در هنگام نشستن چهار زانو می‌نشیند و هیچ‌گاه پاهای‌شان را جلوی کسی دراز نمی‌کنند.

*وقتی به یکدیگر هدیه‌ای می‌دهند آن را با دو دست می‌گیرند و بالای سر می‌برند. هنگامی که نوشیدنی تعارف می‌کنند آن را با دو دست گرفته و مطمئن می‌شوند انگشت‌شان لبه‌ی ظرف را لمس نکند. هم‌چنین هدیه دادن کاتا در تبت، برای نشان دادن احترام بسیار معمول است. زمانی که کسی به آنها کاتا هدیه می‌دهد، آن را بالای شانه‌های خود می‌برند و با دو دست آن را می‌گیرند و سپس تعظیم می‌کنند.

* وقتی به میهمانی می‌روند و میزبان به آنها نوشیدنی تعارف می‌کند، آنها  انگشت حلقه‌ی خود را در آن  فرو می‌کنند، اندکی تکان می‌دهند و  سپس به سمت بالا می‌اندازند،  در هوا و زمین برای نشان دادن احترام‌ به بهشت و زمین و اجداد‌شان.

*هیچ‌گاه متون مذهبی و پرچم‌های مذهبی را لمس نمی‌کنند و  روی آن راه نمی‌روند و نمی‌نشینند.

*تبتی‌ها گوشت اسب و سگ و دراز‌گوش نمی‌خورند و خوردن ماهی هم در بعضی نقاط معمول نیست.

* کف زدن و تف کردن پشت سر تبتی‌ها مودبانه نیست.

* زمانی که سلام می‌کنند گاهی زبانشان را بیرون می‌آوردند و برای تواضع، کف دست های‌شان را روی سینه قرار می‌دهند.

* در دیرها دخانیات نباید کشید و لمس کردن تصاویر بودا و متون مذهبی مجاز نیست.

* در اطراف پاگودا‌ها و معابد و دیرها و سنگ‌های منقش به مانتراها، در جهت عقربه‌های ساعت حرکت می‌کنند. اگر به دیرهایی که پیرو سنت بن هستند بروند،  در خلاف جهت می‌چرخند.

*عقاب و کرکس در تبت، پرندگانِ مقدسی هستند، هیچ‌گاه آزارشان نمی‌دهند و دورشان نمی‌کنند. هم‌چنین گاوهایی که با رنگ‌هایِ زرد و سبز و قرمز تزیین شده اند را اذیت نمی‌کنند.

* هیچ گاه موجود زنده‌ای را به قصد کشتن به معبد نمی‌برند.

*هیچ گاه در آستانه‌ی در قدم بر نمی‌دارند. این کار در تبت پسندیده نیست .

*انداختن آشغال در آتش در فرهنگ تبت نکوهیده است.

* تبتی‌ها هیچ گاه در ملاء عام ابزار علاقه به یک‌دیگر نمی‌کنند.

در پایان باید توجه‌داشت که امروزه در تبت به علت شرایط پلیسی و فشار چین در منطقه، بردن نام دالای‌لامای چهاردهم و هم‌راه داشتن تصویر آن نیز نوعی تابوی فرهنگی محسوب می‌شود.

 

 


5 دیدگاه

تدفین آسمانی

تدفینِ آسمانی

 OLYMPUS DIGITAL CAMERA

تبتی‌ها مراسمِ تدفین مختلفی را انجام می‌دهند همانند: تدفین آسمانی، دفن در آب، سوزاندن، تدفین در استوپا که انجام هر کدام از این مراسم بستگی به موقعیت اجتماعی و وضعیت مالی فرد دارد.

اما برجسته‌ترین نوع تدفین، تدفین آسمانی‌ست که در تبت، و قسمت‌هایی از مغولستان که تحت تاثیر مکتب وجره یانه (vajrayana) هستند، انجام می‌شود. آنها با توجه به تعالیمِ وجره یانه معتقدند که جسد و بدن همانندِ کشتیِ خالی می ماند و زمانی که فرد می میرد، روح از بدن خارج می‌شود تا به حلقه‌های دیگری از حیات متصل و تناسخ یابد، از این روی تفاوتی ندارد که وی را پرندگان را بخورند یا در طبیعت جذب شود.

بر طبق باور‌های تبتی ، جسد به کرکس‌ها پیشکش می‌شود آنها معتقدند که کرکس در واقع تجسم داکینی (Dakinis) است. داکینی بویساتوه‌ی‌ست که به رقصنده‌ی آسمان مشهور است. داکینی، روح را در آسمان به جایی می‌برد که باید برای تناسخ بعدی‌اش منتظر بماند. تبتی‌ها در واقع با این کار به کرکس‌ها و حیوانات بسیار کوچک برای یافتن غذا کمک می‌نمایند.

بعد از مرگ، جسد برای سه روز، دست نخورده رها می‌شود، سپس تمیز و در پارچه‌ای سفید به شکل و فرم یک جنین و در موقعیتِ مشابهی که  شخص به دنیا آمده بود، پیچیده می‌شود. در تمام این مدت، راهبان، روحش را با گفتن ذکر و مانترا هدایت می‌کنند تا به گورستان برسند. در تبت معمولا گورستان‌ها در نزدیکی صومعه‌ها و دیر‌ها واقع شده‌اند.

بعد از گفتن ذکر و مانترا بدن، برای خوردن کرکس‌ها قطعه قطعه می‌شود. در همین زمان، برای آوردن کرکس‌ها (داکینی) به محل، عود مخصوصی را روشن می‌کنند.

 بدن همان طور که در پارچه پیچیده شده‌است به دقت بریده می‌شود.  این عمل توسط یک راهب یا فردی به نام رویاپاس (rogyapas) (بدن شکن) انجام می‌گردد. وی گوشت‌ها و اعضای داخلی را به تکه‌های کوچک تقسیم می‌کند.  استخوان‌ها را  خرد و  سپس با سامپا ( غذای اصلی و مهم مردم هیمالیا، تبت، نپال که از آرد جو یا  گندم بو تهیه می شود tsampa:) مخلوط می‌نماید.

برای اطمینان از صعود روح، باید تمام بدن خورده‌شود. بعد از این که جسد کاملن قطعه قطعه شد، استخوان‌های سابیده شده هم روی زمین ریخته می‌شود تا پرندگان و دیگر جانوران نیز از آن تغذیه کنند. در طول این مراسم اگر بدن مرده به طور کامل خورده‌شود، آن را به فال نیک می‌گیرند ولی اگر بدن به طور کامل، خورده ‌نشود یا فقط قسمتی از آن باقی بماند، نشان از این دارد که فرد، بعد از مرگ، تولد مجددِ خوبی نخواهد داشت.

اولین گزارش‌ها  در مورد تدفینِ آسمانی در تبت، به قرن دوازده‌ام و به  کتاب تبتیِ مردگان یا باردو (Bardo) باز می‌گردد و در انجام این عمل، تانتریک هندی و هم‌چنین نوع خاصی از بودیسم که در تبت وجود داشت به عنوان عوامل تاثیر گذار مورد بحث است .

یکی از دلایل این نوع تدفین، به جغرافیایِ این ناحیه باز می‌گردد. در این ناحیه از هیمالیا، به علتِ سنگلاخ بودن و داشتن زمین‌های سخت و پوشیده از یخ، عملن امکان حفر قبر وجود نداشت و هم‌چنین روش سوزاندن جسد به روش بودایی آن نیز به دلیل کمبود سوخت، امکان پذیر نبود و در واقع این روش عملی‌ترین راه برای دفن بوده‌است. در گذشته سوزاندن، تنها مختص لاماهای اعظم و چهره‌های برجسته اجتماعی می‌شد.

تدفینِ آسمانی که در ابتدا به شکل بدوی و غیر بهداشتی  انجام می‌شد، نگرانی‌های بسیاری را  هم از جانب دولت کمونیست چین و هم کشورِ مغولستان به وجود آورد. هر دو کشور معابد بسیاری که این عمل را انجام می‌دادند بستند و چین بعد از انقلاب فرهنگی‌اش به طور کامل این عمل را از اواخر 1960 تا 1980 ممنوع اعلام کرد.

اما امروزه با این که هنوز  در برخی مناطق روستایی مردگان به این شیوه دفن می‌شوند، اما انجام آن رو به کاهش است. به دلیل محدودیت‌هایی که در مناطقِ نزدیک شهر وجود دارد و هم‌چنین کم شدن کرکس‌ها در مناطقِ روستایی.

با این حال برای بودایی‌های تبتی، چه تدفینِ آسمانی و چه سوزاندن، درس زندگی‌ست. دیدن مهم‌ترین تعلیمِ شاکیامونی بودا که همه چیز در هستی، فنا می‌شود و هم‌چنین قطعه قطعه کردن بدن و  بخشیدن آن به موجودات، نمایشِ اصولی‌ترین آموزه‌های بودیسم تبتی که همان داشتن شفقت نسبت به تمام موجودات در جهان است.

 سارا کاظمی


2 دیدگاه

«تنها با خاطرات»

Rinpoche

شعری به یاد استادم

غم و تنهایی

دوستانِ ناگزیرِ منند،

زندگی، در سرزمینی، سراسر غریب

گویی خانه‌ای نیست.

صدایِ استادم

تمام روز در سرم می‌وزد،

تداعیِ روزگاری که گذشت.

خاطره‌ی استادم،

هر روز مرا به جلو می‌خواند.

غم انگیز آن‌که، من در گذشته می‌زیم

باید از خاطرات برخیزم.

تعهدی که پایان ندارد،

فرصتی برای امید و خوشبینی هست؟

و هنوز باید آهسته قدم گذارم، اما به کجا؟

یا بهتر آن‌که قبول کنم و تن بسپارم به واقعیتی مشکوک؟

من برای شاگردانم مشتاقم

نه از روی امیدی واهی.

دوباره و دوباره

صدای استادم نواخته می‌شود.

گرم می‌شوم با خِردش،

متبرک می‌شوم با قدرتش.

و دوباره امیدی در من چنگ می‌زند

امیدی که گاهی می‌گریزد …

«سم توکو رینپوچه»

این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.

منبع:

http://www.tsemrinpoche.com/tsem-tulku-rinpoche/me/a-poem-to-my-teacher.html

 سارا کاظمی


2 دیدگاه

آشنایی با بودیسم تبتی (بخش سوم) مکتب نیانگما

padmasambhava

مکتب نیانگما (Nyingma) یا مکتب باستانی بودیسم تبتی، قدیمی‌ترین مکتب، بین چهار شاخه اصلی بودیسم تبتی است. این مکتب، اولین مترجمِ متون بودایی‌ بود که در قرن هشتم از هند وارد تبت شد. بعد از آن، مکاتب بزرگ دیگری نیز در بودیسم تبتی ظاهر گشتند، مانند کاگیو (Kagyu)، ساکیا (Sakya) و درنهایت مکتب گلوک (Geluk).

تعالیم بودایی که برای اولین بار وارد تبت شد با شکل و فرم ماهایانه‌ای آن تفاوت زیادی پیدا کرد زیرا اصول و سنت‌های اولیه‌ی مکتب نیانگما، ترکیبی شد از تعالیم تانتریک، عرفان، خدایان محلی و سنتِ بُن (Bon) که همگی آنها دارای عناصر شمنی بودند.

 به‌شکل سنتی و در تعالیم اولیه‌ی نیانگما، آموزه‌ها به صورت شفاهی و سینه به سینه در بین راهبان و اساتید وجود داشت، راهبانی که به دو دسته تقسیم می‌شدند.

سَنگَه قرمز (Red Sangha) و سَنگَه سفید (White Sangha) .سنگه قرمز، تمارین رهبانی خاصی را دنبال می‌کردند و بر مجرد ماندن عهد می‌بستند، این در حالی بود که راهبانِ سنگه سفید، چنین عهد و پیمانی را نداشتند.

سنت نیانگما به‌شکل تاریخی، شامل اصولی‌ست که استاد هندی پادماسامباوا (padmasambhava) باقی گذاشت. کسی که به‌عنوان بنیان‌گذار بودیسم تبتی، مورد ستایش قرار می‌گیرد .

پادماسامباوا از طرف «تیسونگ دِتسن» شاه (Trisong Detsen)، از هند به تبت آمد و به مدت بیش از نیم قرن در آنجا ماند. به سراسر تبت سفر کرد و مردم را با آموزه‌های بودا، تعلیم داد. وی اولین مدرسه‌ی بودایی را بنا نهاد. در زمان پادماسامباوا، متون بودایی از سانسکریت به تبتی ترجمه شد و برای اولین بار هفت تبتی به شکل رسمی راهب گشتند.

تعالیم مکتب نیانگما

 تعالیم بودایی در مکتب نیانگما به دوچِن (Dzogchen) یا کمال بزرگ، معروف است.

بر طبق سنت‌های بودیسم تبتی و سنت بُن، دوچن، درک طبیعت اولیه ی ذهن و غایت تمام تعالیم و مراقبه ها است. با این‌که دوچن یا کمال بزرگ، مرکز تعالیم نیانگماست، اما توسط دیگر شاخه‌ها نیز تمرین می‌شود .

بر طبق این تعالیم، دوچن، برترین و مهم‌ترین راه، برای رسیدن به بیداری و روشنی است.

از منظرِ دوچن، تمام عناصر جهان، از یک آگاهی مطلق ناشی می‌شود و ماهیت تمام هستی، خلوص و وضوحی بی‌انتها است. این وضوح ذاتی از خودش شکلی ندارد ولی قابل درک، تجربه، بازتاب و بیان است.

 بر طبق این تعالیم ، طبیعت هر چیزی مانند آینه است و زمانی که ذهن کاملن باز می‌شود، می‌تواند ماهیت حقیقی را بازتاب دهد.

امروزه بزرگترین کتابی که از تعالیم مکتب نیانگما در دسترس است، کتاب تبتی مردگان (tibetan book of the dead) است.

سارا کاظمی


بیان دیدگاه

هشت آموزه برای شادی و پذیرش

geshe-chekawa

تعالیم اصلیِ «هشت آموزه برای تحول فکر»، به بودا شاکیامونی نسبت داده می‌شود. او در راه تعلیم شفقت عظیم، این آموزه‌ها را به بیان کرد که بعدها، به اساتیدی چون آسانگا (Asanga) و ناگارجونا (Nagarjuna) و از آن‌ها به شانتی‌دوا (Shantideva) منتقل شد. شانتی‌دوا  بسیار در شرح و گسترش این تعالیم کوشید و مفاهیم را برای فهمِ بهتر مردم، ساده کرد.

این آموزه‌ها  از شانتی‌دوا به لاما‌ سرلینگ‌پا (Lama Serlingpa) و لاما آتیشا (Lama Atisha) انتقال‌یافت. لاما آتیشا که از هند به تبت آمده بود، تعالیم‌ش را برای شاگردان بی‌شماری که گرد او بودند، گسترد. با وجود خیلِ رهروان، وی تنها این تعالیم را به رومتومپا – مهم‌ترین شاگردش – منتقل کرد. رومتوپا هم تعالیم وی را به کسانی چون گِشه پوتوآ (Geshe Potowa)، گشه چِکاوا (Geshe Chekawa) و گشه لانگری‌تانگ‌پا (Geshe Langri Tangpa) انتقال داد.

گشه لانگری‌تانگ‌پا که تعالیم را مستقیما از رومتوپا دریافت کرده‌ بود، این آموزه‌ها را بسیار بسیار عمیق‌ یافت. وی این تعالیم را از حالت آموزش برای عموم، به تعلیم رهروان خاصی تغییر داد. دلیل این عمل آن بود که گشه لانگری‌تانگ‌پا احساس می‌کرد این تعالیم اگر محافظت نشود، از بین خواهد رفت.

قبل از گشه لانگری‌تانگ‌پا این تعالیم، به‌شکل سینه به سینه و کلامی بود، بنابراین وی برای اولین‌بار قبل از مرگش، آموزه‌هایش را نوشت. سال‌ها بعد، استاد اعظمی به نام گشه‌چه‌کاوا، یک بند از تعالیم وی را پیدا کرد؛ «ممکن است شکست را قبول کنم و پیروزی را بر دیگران». گشه‌چه‌کاوا عمیقا تحت تاثیر قرار گرفت و آن‌را به‌عنوان جوهره و تجسم کاملِ تعالیم بودا شاکیامونی دریافت.

گشه‌چه‌کاوا مصمم شد به ملاقاتِ گشه لانگری‌تانگ‌پا برود. ولی زمانی رسید که استاد، از دنیا رفته بود. در همان زمان، وی در روستای کوچکی نزدیک لهاسا،  استاد دیگری به نامِ گشه‌ساراوا را ملاقات کرد، کسی که تعالیم گشه لانگری‌تانگ‌پا را تمرین می‌کرد و بسیار از وی آموخته بود. از آن زمان به بعد، گشه‌چاکاوا آموزه‌ها را به‌شکل عمومی، تعلیم می‌داد.

پس از وی، آموزه‌ها به طیف گسترده‌ای از اساتید منتقل شد، تا زمانی‌که به سلطانِ دارما یعنی لاما سونگاپا رسید و از وی به پابونکا رینپوچه، ریجانگ رینپوچه و عالیجناب دالای‌لامای چهاردهم رسید. من این تعالیم را از دالای‌‌لامای چهاردهم در واشنگتن سال 1979 دریافت کردم. این یکی از تکان‌دهنده‌ترین تعالیم برایم بود.

من هرگز آن روز را فراموش نخواهم کرد. از آن به بعد، این هشت آموزه از محبوب‌ترین تمرین‌هایم شد و به دیگران هم بسیار توصیه‌اش می‌کنم.

این همان هسته‌ی اصلیِ کار من در «کچارا»ست. اگر شما می‌خواهید بر احساسات و خیالات آزار‌‌دهنده، ناخشنودی‌ها، نفرت از خود، حاشا و انکار، عدم امنیت و توهمات، فائق بیایید، این آموزه‌ها را به‌کار گیرید. آن‌ها شما را به‌طور کامل، تغییر خواهند داد. اگر شما این آموزه‌ها را با ییدما (Yidma) مثل سونگاپا، اولکیتشوارا و تارا و غیره انجام دهید، بسیار مفید‌تر خواهد‌ بود.

این تمرین، می‌تواند زمین را بازسازی و  التیام بخشد. زمانی‌که خود‌خواهی انسان، ریشه‌کن شود، رفتارش با زمین، تغییر خواهد ‌کرد و زمین، دوباره بازسازی و التیام خواهد یافت.

وقتی مردم این تمرین‌ها را انجام ‌دهند، خشم‌شان، انتظارات و رفتارهای غلط‌شان، می‌تواند به‌شکل فو‌ق‌العاده‌ای تغییر کند.

من این آموزه‌ها را بسیار قابل ستایش می‌دانم، آموزه‌هایی که برای پیر و جوان، در شرق و غرب، باهوش و کند، و برای همه‌ی مردمی که زندگی‌شان را متفاوت می‌خواهند، بی‌نظیر است. با قلب‌تان آن‌را به‌کار گیرید و از تغییرات در خودتان، استقبال کنید. وقتی دنیای درونی‌تان تغییر کند، جهان‌ِ خارج نیز تغییر خواهد کرد. لطفا به تعالیم گوش کنید و آن‌را به‌کار گیرید.

سِم رینپوچه

Tsem Rinpoche

 

هشت آموزه‌ی تحول فکر

با اندیشه‌ی نائل شدن به بیداری

برای آسایش همه‌ی موجودات

موجوداتی که از گوهر آرزو برآرنده، با ارزش‌ترند،

من به‌طور ناگسستنی، آن‌ها را چون عزیزی، در بر می‌گیرم.

**********

تا زمانی‌که من با دیگرانم،

تمرین می‌کنم خود را پایین‌تر از همه نگاه کنم،

و از اعماق قلبم،

با احترام، دیگران را بزرگوار نگاه خواهم داشت.

**********

در همه‌ی اقدامات، ذهنم را محک می‌زنم،

و در لحظه‌ای که رفتاری مشوش از من سر زد،

که خودم یا دیگران را به‌ مخاطره انداخت،

قطعا مقابله و جلوگیری خواهم کرد.

**********

زمانی‌که با فرد بد سرشتی ملاقات کردم،

انسانی غرق در انرژی منفی و رنج بسیار،

او را مانند عزیزکرده‌ای، در آغوش خواهم کشید،

گویی گوهری ارزشمند یافته‌ام.

**********

زمانی‌که دیگران از روی حسادت

با من بد رفتاری کرده و از من سوء‌استفاده کنند و تهمت زنند

من شکست را قبول خواهم کرد

و پیروزی را به دیگران، پیشکش خواهم کرد.

**********

زمانی‌که شخصی که من به وی بسیار سود رسانده‌ام،

و اعتماد زیادی به او کرده ام، مرا سخت بیازارد،

من تمرین خواهم کرد او را به‌چشم ابر استادم نگاه کنم.

**********

مخلص کلام؛ مستقیم و غیر مستقیم، پیشکش خواهم کرد،

هر سوذ و شادی‌ای را، به همه‌ی موجودات، مادرانم.

من تمرین خواهم کرد تا پنهانی،

تمام گزند‌ها و رنج‌ها را در برگیرم.

**********

بدون این تمرین‌ها ،

هستی با لکه‌ها ی هشت نگرانی دنیوی

آلوده می‌شود.

من بدون چنگ زدن و تقلا

و با درک تمام پدیده‌های گمراه کننده،

برای رهایی همه موجودات

از بندگی آزار دهنده و نگران کننده‌ی و غیر قابل کنترل ذهن و کارما تلاش خواهم کرد.

**********

منبع : http://blog.tsemtulku.com/tsem-tulku-rinpoche/buddhas-dharma/eight-verses-of-thought-transformation.html

این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.

سارا کاظمی


بیان دیدگاه

رهایی، نزدیک است

prayer

رهایی، نزدیک است

مرگ، نزدیک است

زمانی برای فکر کردن نیست

مرگ، نزدیک است، زمانی برای بیهودگی نیست

مرگ، منتظر است

زمانی برای عذر و بهانه نیست

تغییر، یک انتخاب است

دیگران مهم‌تر‌ند از خود

این، حقیقت نهایی‌ست.

تا زمانی‌که ما هویت‌مان را مخفی‌ نگه می‌داریم،

و مجموعه‌ی وابستگی‌های‌مان را به‌عنوان خود حقیقی‌مان ابراز می‌کنیم،

در زندانیم.

تغییر، همین زمان است، تغییر در ماست

تغییر، راهی‌ست به بوداشدگی

شناخت تمام آن چیز‌هایی که ما انجام می‌دهیم

در مرگ، به هیچ می‌انجامد.

سزاوار است که تمرینِ دارما را انجام دهیم

در راهی قدم نهیم که به آزادی حقیقی برسیم.

آزاد باش، از وابستگی‌هایت رها باش، و سپس آزاد خواهی‌شد.

سِم توکو رینپوچه

منبع:  http://blog.tsemtulku.com/tsem-tulku-rinpoche/books-poetry/freedom-is-near.html

این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.

سارا کاظمی


2 دیدگاه

فهرست کتاب های دالایی لاما

دالایی لاما

امروز ششم جولای، سالروز تولدِ دالایی‌لامای چهاردهم است. تنزین گیاتسویِ هفتاد و هشت ساله، رهبر تبعیدی بوداییان تبت، در طول سال‌های پر فراز و نشیب و مخاطره‌آمیز زندگی‌اش، علاوه بر مسئولیت‌هایی که بر دوش داشته و تلاش پیگیری‌اش برای آزادی سرزمین تبت، کتاب‌های بسیاری نیز به رشته‌ی تحریر درآورده. به‌همین منظور، در زادروز دالایی‌لامای چهاردهم، مناسب است نگاهی فهرست‌وار بیاندازیم به کتاب‌هایی که وی نوشته است:

فهرستِ کتاب‌های انگلیسی :

The Wisdom of Compassion by H.H. the Dalai Lama and Victor Chan

Beyond Religion: Ethics for a Whole World

My Spiritual Journey by H.H. the Dalai Lama with Sofia Stril-rever

 Toward a True Kinship of Faiths

 The Middle Way – Faith Grounded in Reason

 Leaders’s Way – Business, Buddhism and Happiness in an –Interconnected World by H.H. the Dalai Lama and Laurens van den Muyzenberg

-All You Ever Wanted to Know About Happiness, Life and Living

– Art of Happiness in a Troubled World by H.H. the Dalai Lama and Howard C. Cutler

 Emotional Awareness by H.H. the Dalai Lama and Paul Ekman

Becoming Enlightened

In My Own Words – An Introduction to My Teachings and Philosophy

Dalai Lama at MIT

Mind in Comfort and Ease – The Vision of Enlightenment in the Great Perfection

Activating Bodhichitta and a Meditation on Compassion

Teachings on je Tsong Khapa’s Three Pincipal Aspects of the Path

Yoga Tantra – Paths to Magical Seats by H.H. the Dalai Lama, Dzongka-ba and Jeffery Hopkins

 The Universe in a Single Atom – The Convergence of Science and Spirituality

Widening the Circle of Love

Art of Happiness at Work by H.H. the Dalai Lama and Howard C. Cutler

 Lighting the Path, Teachings on Wisdom and Compassion

 Path of Wisdom, Path of Peace – A Personal Conversation by H.H. the Dalai Lama and Felizitas Von Schoenborn

Many Ways to Nirvana

The Wisdom of Forgiveness by H.H. the Dalai Lama and Victor Chan

Dzogchen: Heart Essence of the Great Perfection

New Physics and Cosmology – Dialogues with the Dalai Lama by H.H. the Dalai Lama, Arthur Zajonc and Zara Houshmand

 Practicing Wisdom – The Perfection of Shantideva’s Bodhisattva Way

 Destructive Emotions by H.H. the Dalai Lama and Daniel Goleman

The Compassionate Life

 Warm Heart Open Mind

365 – Dalai Lama Daily Advice from the Heart

 Heart of Compassion

Healing Emotions – Conversation with the Dalai Lama on Emotions and Health

Advice on Dying

 Essence of the Heart Sutra

 How to Practice

 Illuminating the Path to Enlightenment

 Pocket Dalai Lama

An Open Heart

Stages of Meditation

 The Transformed Mind – Reflections on Truth, Love and Happiness

The Meaning of Life – Bhuddhist Perspectives on Cause and Effect A Simple Path

Transforming the Mind

 The Little Book of Wisdom

Dalai Lama’s Book of Wisdom

– Buddha Heart, Buddha Mind – Living the Four Noble Truths

 Essential Teachings

 Ancient Wisdom, Modern World – Ethics for a New Millennium

– Consciousness at the Crossroads – Conversations with the Dalai Lama on Brain Science and Buddhism. by Conversations with the Dalai Lama on Brain Science and Buddhism

 The Heart of the Buddha’s Path

 The Little Book of Buddhism

 Training the Mind

Introduction to Buddhism

Imagine All the People – The Dalai Lama on Money, Politics and Life as it Coud Be, by H.H. the Dalai Lama with fabian Quaki

The Power of Buddhism by H.H. the Dalai Lama ahd Jean-Claude Carriere

 The Art of Happiness by H.H. the Dalai Lama & Howard C. Cutler

The Four Noble Truths

The Path to Tranquillity – Daily Meditations

 The Political Philosophy of His Holiness the Dalai Lama – Selected Speeches and Writings

Spiritual Advice for buddhists and Christians

 The Gelug/Kagyu Tradition of Mahamudra by H.H. the Dalai Lama & Alexander Berzin

Healing Anger – The Power of Patience from a Buddhist Perspective

The Heart of Compassion

 The Joy of Living and Dying in Peace

Love, Kindness and Universal Responsibility

Sleeping, Dreaming and Dying

 Buddha Nature

Beyond Dogma

 The Good Heart – A Buddhist Perspective on the Teachings of Jesus

 Awakening the Mind, Lightening the Heart

 Commentary on the Thirty Seven Practices of a Bodhisattva

 Dialogues on Universal Responsibility and Education

 Dimensions of Spirituality

 His Holiness the Dalai Lama Speeches Statements Articles Interviews from 1987 to June 1995

 The Path to Enlightenment

 The Power of Compassion

 The Spirit of Tibet: Universal Heritage – Selected Speeches and Writings

The Way to Freedom

The World of Tibetan Buddhism

 A Flash of Lightning in the Dark of Night

Words of Truth

 Generous Wisdom – Commentaries on the Jatakamala

Worlds in Harmony by H.H. the Dalai Lama with conference participants

 Gentle Bridges – Conversations with the Dalai Lama on the Sciences of the Mind by H.H. the Dalai Lama, Jeremy Hayward and Francisco Verela

 Cultivating a Daily Meditation

 Mind Science – An East – West Dialogue by H.H. the Dalai Lama with Herbert Benson, Robert A. Thurman, Howard E. Gardner, Daniel Goleman

Path to Bliss

Freedom in Exile

 The Global Community & the Need for Universal Responsibility

 My Tibet by H.H. the Dalai Lama & Galen Rowell

 The Nobel Peace Prize and the Dalai Lama

Policy of Kindness

Ocean Of Wisdom

 The Bodhgaya Interviews

The Dalai Lama at Harvard

 Transcendent Wisdom

The Union of Bliss & Emptiness by H.H. the Dalai Lama, translated by Dr. Thupten Jinpa

Tantra in Tibet by H.H. the Dalai Lama, Tshongkhapa and Jeffrey Hopkins

Kalachakra Tantra – Rite of Initiation by H.H. the Dalai Lama and Jeffrey Hopkins

Opening of the Eye of New Awareness

 Opening the Mind and Generating a Good Heart

Kindness, Clarity and Insight

Advice from Buddha Shakyamuni

 Collected Statements, Interviews & Articles

 Four Essential Buddhist Commentaries

Deity Yoga by H.H. the Dalai Lama, Tshongkhapa and Jeffrey Hopkins

 Universal Responsibility and the Good Heart

The Buddhism of Tibet and the Key to the Middle Way

 The Opening of the Wisdom Eye

 My Land and My People

فهرست‌های ترجمه شده به فارسی:

– چگونه به زندگی معنا دهیم؟ دالای لاما ؛ مترجم مهدی افشار. نشر زرین‏‫، ۱۳۸۹.

– چگونه مهربان باشیم؟ نویسنده دالایی لام‍ا ؛ مترجم بهروز مظفری. نشر اندیشه رفیع، ‏‫۱۳۹۱.

– چگونه عشق را گسترش دهیم؟  دالایی لاما ؛ مترجم میمنت رحمتی. نشر جمهوری 1389.

– جهان در یک اتم: چگونه می توان از دانش و معنویت برای خدمت به زندگی بهره‌مند گردید؟ دالایی لاما؛ مترجم عباس وثیق. نشر ستوده 1389.

– ت‍غ‍ی‍ی‍ر و دگ‍رگ‍ون‍ی‌ ذه‍ن‌. دالای‌ لام‍ا؛ ت‍رج‍م‍ه‌ ف‍ری‍ده‌ م‍ه‍دوی‌ دام‍غ‍ان‍ی‌. نشر تیر 1379.

– خردمند شاد . دالای لاما ؛ گردآوری مجید مکاری. نشر نارگیل : مهدا‏‫ ، ۱۳۸۶.

– زن‍دگ‍ی‌ در «راه‌»ی‌ ب‍ه‍ت‍ر: ان‍دی‍ش‍ه‌ه‍ای‌ درب‍اره‌ راس‍ت‍ی‌، م‍ه‍رورزی‌ و ن‍ی‍ک‍ب‍خ‍ت‍ی‌. دالای‍ی‌ لام‍ا؛ گ‍ردآورن‍ده‌ رن‍وک‍ا س‍ی‍ن‍گ‌؛ م‍ت‍رج‍م‌ ف‍رام‍رز ج‍واه‍ری‌ن‍ی‍ا. نشر ماهی 1381.

– سرشت دانایی دالای لاما؛ مترجم روزبه آقاجری. نشر دامون 1389.

– ن‍ص‍ای‍ح‌ ق‍ل‍ب‍ی‌ روزان‍ه‌ ح‍ض‍رت‌ دالای‍ی‌ لام‍ا؛ م‍ت‍رج‍م‌ ل‍ی‍ل‍ی‌ ک‍ری‍م‍ان‌ . نشر توفیق آفرین 1385.

– چگونه عشق و محبت را در زندگی روزمره خود فراگیر نمائیم؟ دالای لاما ؛ مترجم محمدرضا حبیبی. نشر لبیب 1386.

– ک‍ت‍اب‌ ب‍ی‍داری‌ دالای‍ی‌لام‍ا ؛ ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ی‍ت‍را ک‍ی‍وان‌م‍ه‍ر. نشر علم 1384.

– ک‍ت‍اب‌ خ‍رد دالای‍ی‌ لام‍ا؛ ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ی‍ت‍را ک‍ی‍وان‌ م‍ه‍ر. نشر علم 1384.

‏ – ک‍ت‍اب‌ دگ‍رگ‍ون‍ی‌ دالای‍ی‌ لام‍ا ؛ ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ی‍ت‍را ک‍ی‍وان‌ م‍ه‍ر. نشر علم 1384.

– ک‍ت‍اب‌ ع‍ش‍ق‌ و ه‍م‍دردی‌ دالای‍ی‌ لام‍ا ؛ ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ی‍ت‍را ک‍ی‍وان‌ م‍ه‍ر. نشر علم 1384.

– ک‍ت‍اب‌ ک‍وچ‍ک‌ ب‍ودائ‍ی‍م‌.س‍خ‍ن‍ان‍ی‌ از دالای‍ی‌ لام‍ا؛ ترجمه م‍ه‍رداد ان‍ت‍ظاری‌ نشر علم 1383.

– ک‍ت‍اب‌ ک‍وچ‍ک‌ ع‍ق‍ل‌ و خ‍رد. دالای‍ی‌ لام‍ا؛ م‍ت‍رج‍م‌ م‍ح‍م‍درض‍ا آل‌ی‍اس‍ی‍ن‌ نشر هامون 1382.

– م‍ه‍رب‍ان‍ی‌، ش‍ف‍اف‍ی‍ت‌ و ب‍ی‍ن‍ش‌. ن‍وی‍س‍ن‍ده‌ دالای‍ی‌ لام‍ا؛ ت‍رج‍م‍ه‌ لادن‌ ج‍ه‍ان‍س‍وز. نشر کتابسرای تندیس.

– ه‍ن‍ر ش‍اد زی‍س‍ت‍ن‌. دالای‍ی‌ ؛ ت‍رج‍م‍ه‌ ش‍ه‍ن‍از ان‍وش‍ی‍روان‍ی‌. نشر محیط 1379.

سارا کاظمی


بیان دیدگاه

بیوگرافی سِم توکو رینپوچه

 سم توکورینپوچه

سِم توکو رینپوچه (Tsem Tulku Rinpoche) به‌شکل رسمی، توسط عالیجناب کابچه زونگ رینپوچه (H.H. Kyabje Zong Rinpoche) و عالیجناب کِنسور جامپا یِشه رینپوچه (H.E. Kensur Jampa Yeshe Rinpoche) و بسیاری از استادان برجسته‌ی مکتب گِلوکِ بودیسم تبتی، به‌عنوان تناسخ اصلیِ گِدون نیِدراک ( Gedun Nyedrak)، هفتاد و دومین راهب اعظم دیرِ گادن (Gaden Monastery) و کِنت‌رول توبتِن لام‌سانگ (Kentrul Thubten Lamsang) شناسایی شد.

در بودیسم تبتی، به این شکل از تناسخ، توکو (Tulku) می‌گویند. توکو به این معنا‌ست که فرد، دوباره و دوباره، برای روشنگری و شفقت، متولد می‌شود. توکو‌ها معمولا این مسئولیت را در زندگی‌های گذشته و زندگی حال حاضرشان حمل می‌کنند و  کارشان، حمایت و تقویت نظری و تجربیِ میراث بوداست.

سم توکو رینپوچه، 24 اکتبر  1965 در تایوان، از مادری مغول به‌دنیا آمد – که سم رینپوچه، او را پرنسس توصیف می‌کند (پرنسس دِوا از ژینژیانگ (Xinjiang) که مستقیما از تبار چنگیز خان (Genghis Khan) است) – و پدرش، لوبسانگ گیاتسو (Lobsang Gyatso) از ناوا در تبت بود.

آشنایی پدر و مادر سِم توکو، بسیار رومانتیک آغاز شد، این در حالی بود که مادرش، نمی‌دانست معشوق‌اش، همسر و فرزندانی در تبت دارد. قبل از به‌دنیا آمدن سِم توکو، آن‌ها از یکدیگر جدا شدند. شرمِ داشتن فرزندی نامشروع، برای پرنسس، بسیار سنگین بود و به‌همین خاطر، پس از تولد فرزندش، وی را به‌سرعت به خانواده‌ی دیگری بخشید تا از او نگهداری کنند.

سم توکو، هفت سال اول زندگی‌اش را در تایوان و تحت سرپرستی خانواده‌ای به‌سر برد.

در سال 1972 خانواده مادری‌اش، ترتیبی دادند که تحت سرپرستی خانواده‌ای مغول – کالمیک (Kalmyk) به‌نام‌های «دانا و بوریس بوگایف» در نیوجرسی آمریکا قرار گیرد؛ در منطقه‌ای که شماری از پناهندگان کالمیک، اسکان داده شده بودند.

خانواده‌ی قیم او، مهربان بودند و برای‌ش هر آن‌چه می‌خواست را تهیه می‌کردند، ولی پدر، همیشه از رینپوچه می‌خواست طوری رفتار کند که او انتظار داشت. مادر خانواده، رفتارِ مهربانی داشت ولی به‌شدت دچار پارانویا، ترشرو و دمدمی مزاج بود که بعد‌ها متخصصین، تشخیص شیزوفرنی را در مورد او دادند. او رینپوچه را با چوب، جارو و دست می‌زد. این رفتار، به‌قدری سخت بود که گوش‌های رینپوچه، سوت می‌کشید و بدنش همیشه کبود بود. زندگی در آن دوران، برای رینپوچه، هم از نظر جسمی، و هم روانی بسیار سخت بود.

رینپوچه بارها از خانه فرار کرد. اولین‌بار، زمانی بود که تنها 9 سال داشت و با دوست‌اش به جنگلی نزدیکِ خانه، فرار کردند که پلیس پیدای‌شان کرد و به خانه باز گرداند. دومین‌بار دورتر رفت، به مرکز دارمایی در واشنگتن، جایی که شش – هفت ساعت با خانه فاصله داشت، ولی مرکز، او را به‌خاطر رعایت قوانین مدنی، نپذیرفت. بعد از بازگشت به خانه، شرایط برای او بسیار دردآور شد.

سم توکو از دوارن کودکی، جذب بودیسم شده بود. نقاشی خدایان بودیسم را می‌کشید. و زمانی‌که بزرگ‌تر شد، خانواده‌اش به‌شدت با جذب او به مذهب مخالف بودند و رینپوچه، مدام به‌خاطر گرایش‌ش تنبیه می‌شد، و هر چه مربوط به مذهب می‌شد را از خانواده‌اش دور نگه می‌داشت.

ولی  او به‌سوی مرکز بوداییِ «راشی گم‌پیل لینگ» (Rashi Gempil Ling)، جایی که «کنسور لوبسانگ تارچین» (Khensur Lobsang Tarchin) اقامت داشت، کشیده شد.

در 1982 و در سن 16 سالگی، بعد از مشاجره با پدرش، تنها با پنجاه دلار در جیب، از خانه فرار و نیوجرسی را به‌سمت لس آنجلس ترک کرد. این فاصله را در اتوبان راه رفت. در این سفرِ سخت و طولانی، با مشکلات فراوانی دست به گریبان شد. رسیدن به لس آنجلس، برای رینپوچه بسیار خوب بود. برای سه ماه نزد پسر عموی ناتنی‌اش زندگی کرد و بعد، مرکز دارمای «توبتن دارگی لینگ» (Thubten Dargye Ling) را یافت. در لس‌آنجلس، بدون حمایت مالی خانواده، مجبور شد کارهای مختلفی مانند کار در مک‌دونالد، عکاسی و غیره را انجام دهد، و در بین کار، تمرین‌های دارما را نیز انجام می‌داد.

رینپوچه برای شش ماه، به‌عنوان دستیار شخصیِ «لاما زونگ رینپوچه» (lama Zopa Rinpoche) به‌وی خدمت کرد، کسی که بعدها گوروی (استاد) اصلی‌اش شد. لاما زونگ رینپوچه، اصرار داشت که وی راهب شود، به هند برود و با او در دیر گادن بماند. سم توکو، قول داد که این کار را می‌کند. زونگ رینپوچه درگذشت و در سال 1984 سم توکو بر سر قول‌ش ماند و پیمان رهبانی‌اش را از دالای‌لاما در سال 1987 دریافت کرد. برای 9 سال در دیر گادن، تحت نظر «کنسور جامپا ییشه رینپوچه» (Kensur Jampa Yeshe Rinpoche) و «لاتی رینپوچه» (Lati Rinpoche) تحصیل کرد. آن زمان، در اتاق کوچکی با مشکلات مالی و سلامتی در زونگ لودرانگ (Zong Ladrang) زندگی می‌کرد.

سم توکو رینپوچه، تحت تعلیم اساتید بزرگی قرار گرفت:

عالیجناب دالایی‌لامای چهاردهم (H.H. 14th Dalai Lama)

عالیجناب کابچه زونگ رینپوچه (H.H. Kyabje Zong Rinpoche)

عالیجناب لاما زوپا رینپوچه (H.E. Lama Zopa Rinpoche)

عالیجناب گِشه سولتیم گیِلسن (H.E. Geshe Tsultim Gyeltsen)

عالیجناب لاتی رینپوچه (H.E. Lati Rinpoche)

عالیجناب سِرامی کِنسور لوبسانگ تارچین (H.E. Seramey Kensur Lobsang Tharchin)

عالیجناب گادِن تریپای نود و هشتم (H.H. 98th Gaden Tripa)

عالیجناب کابچه لینگ رینپوچه (H.H. Kyabje Ling Rinpoche)

عالیجناب کِنسِر جامپا یِشه (H.E. Kensur Jampa Yeshe)

عالیجناب پانانگ رینپوچه (H.H. Panang Rinpoche)

سم توکو رینپوچه، دارای نام‌های مختلفی‌ست، اسم چینیِ وی گِ ییشان (Gě Yíshān)، اسم مغولی ایسکا مینه (Iska Minh) و اسم بودایی‌اش تنزین سوپا  (Tenzin Sopa) است.

در سال 1992 به‌دستور گوروی‌اش، سم توکو برای جمع‌آوری پول برای دیرش که آن زمان به‌علت آمدن تعداد زیادی راهب از تبت یا نپال که نه پولی داشتند و نه جا و مکانی، رهسپار مالزی شد. سفر، موفقیت‌آمیز بود و شماری از بودایی‌های چینیِ مالزی، از وی خواستند که برای تعلیم بازگردد. و سم توکو هند را ترک کرد و در کوالالامپور اقامت گزید.

در سال 1999، یک اسپانسر محلی به‌نام داتو اریک تان (Dato› Eric Tan)، کِچارا پارادایز (Kechara Paradise) را احداث کرد که مرکزی برای فروش تمثال‌ها و وسایل مربوط به دارما و آیین بودای تبتی شد و هم‌چنان برقرار است. در آغاز، رینپوچه در محل‌های مختلف و محقری مانند منزل افراد و غیره، به تعلیم شاگردانش پرداخت. پس از تلاش‌های پیگیر و گذر از سختی‌ها، در سال 2004، اولین مرکز دارمای دائمی به‌نام «خانه‌ی کچارا» تاسیس شد. در سال 2006 شعبه‌هایی تحت نظر همین مرکز مادر، فعالیت‌شان را آغاز کردند که شامل فروشگاه‌ها، وبسایت‌های رسمی و غیره بود که هم‌چنان در حال فعالیت و گسترش هستند. خانه‌ی کچارا، محلی‌ست برای فراگیری تعالیم بودیسم تبتی و هم‌چنین، برگزاری پوجا (نیایش)، مدیتیشن و دیگر فعالیت‌های مرتبط با دارما.

تعلیمات رینپوچه، با آن‌که از منابعی کهن ریشه دارد، اما با دنیای امروز، بسیار هماهنگ است. امروزه، کچارا به چهارده بخشِ در حال رشد، تقسیم شده‌است که تمام طیف‌های تعالیم و فعالیت‌های بودایی را پوشش می‌دهد؛ پوجا، هنر، سفر، فعالیت‌های گروهی، خدمات اجتماعی، نشریه و غیره.

همان‌طور که شاکیامونی بودا، چهل و هشت هزار راه برای بیداری تعلیم داد، کچارا نیز منطبق با دنیای امروز، بسیاری از فعالیت‌ها را به شاگردان و دوستان رینپوچه که خواهان تمرین و یادگیری دارما هستند، تقدیم می‌کند؛ فعالیت‌ها و تعالیمی که با دنیای مدرن، تطبیق بسیاری یافته و مناسب عصر حاضر است.

سارا کاظمی


4 دیدگاه

سرآغاز…

همه چیز در زندگی، دارای منظر کاذبِ دوگانگی‌ست. اگر ما، مدخل ورود به دوگانگی را انتخاب کنیم، آسیب می‌بینیم، نا‌امید می‌شویم و در پایان، تلخی را خواهیم چشید. اگر راه بهتری را که تهی‌ست انتخاب کنیم، این راه، به‌ظاهر به «هیچ‌کجا» [تهی] منتهی می‌شود و در عین حال، به «همه‌جا». تهیِ دوگانگی.

همه‌ی انتخاب‌های ما، در انتها با مرگ، پایان می‌یابد. همه‌چیز فراموش می‌شود، گم می‌شود، رها می‌شود و از دست خواهد رفت. چرا باید به‌خود زحمت دهید که کل زندگی را صرف جمع کردن چیزها‌یی کنید که می‌دانید، فقط می‌شود برای مدت کوتاهی، آن‌ها را نگه داشت؟ چه بهتر که راه مرگ را انتخاب کنید، که به چیز بهتری منتهی می‌شود. چیز‌هایی که تو می‌توانی به‌چنگ آوری، ملموس‌ترند، اما در عین حال، نه خیلی ملموس… آگاهیِ تو… ذهن…

ذهنِ تو، تنها چیزی‌ست که از آنِ توست. ذهنت، در زندگی‌های پیاپی، با تو سفر می‌کند. فرم‌های مختلفی به‌خود می‌گیرد، می‌آموزد، می‌اندوزد و تربیت ‌می‌شود. سپس به‌همان شکل، دوباره باز می‌گردد. در نهایت، هیچ‌جای جدیدی در چرخِ سامسارا نیست که شما قبلا نبوده باشید. به سفر شباهت دارد، اما این فقط یک چرخ معیوب است. هیچ‌چیز جدیدی برای یادگیری نیست، تنها تجربه‌های تکراری، دوباره و دوباره.

بعد از هر چرخه‌ی زندگی، ما فرایند مرگ را دوباره شروع می‌کنیم… مرگ، سپس تولدِ دوباره… سپس مرگ، بارها و بارها، بدون هیچ پایانی… لذت‌بخش برای آدم نادان.

به‌وسیله‌ی دلبستگی‌ها و امیال و حرص و آزمان، می‌سوزیم. ما باید دوباره و دوباره متولد شویم. مکار، فکر ‌می‌کند این یک سفر جدید است؛ این سفر جدیدی‌ست و تازگی دارد، در جایی که قبلا نبوده‌ و ندیده‌ایم. این‌ها همه حرف‌های بیهوده و یاوه‌های فریبنده اند.

در آخر هر سفر فریبنده، ما در سامسارا قرار می‌گیریم. و این همیشه با مرگ، پایان می‌یابد. مهم نیست ما چه شکل و فرمی گرفتیم و چه درس‌های جدیدی یاد گرفتیم، ما هیچ‌وقت واقعا نیاموخته‌ایم، زیرا  هیچ درک جدیدی، درون مرزهای سامسارا وجود نداشته و ندارد.

اما ما باید به بیرون از مرزهای سامسارا نگاه کنیم، آن‌جا سفر دیگری وجود دارد. سفری حقیقی که به‌وسیله‌ی بودایان، در گذشته طی شده و در کمینِ بودایان آینده است. این سفر، مقصد دارد، نا‌امید کننده نیست و به تلخی، منتهی نخواهد شد. آن، پایانِ شگفت‌انگیزی خواهد داشت. اما این پایان، تنها سر‌آغاز و شروع خواهد بود.

سِم رینپوچه

رینپوچه

 منبع: http://blog.tsemtulku.com/tsem-tulku-rinpoche/inspiration-worthy-words/the-beginning.html

این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.

سارا کاظمی


بیان دیدگاه

کارِ دارما، منش و مرکز دارما

 

meditate

دوستان عزیز

امروز در ساحلِ غربی مالزی بودم و تصمیم گرفتم درباره‌ی این‌که چطور در هفده سالگی به مرکز Thubten Dhargye Ling Dharma در لس‌آنجلس رسیدم و هم‌چنین، درباره‌ی دارما با شما صحبت کنم. خُب، همه‌ی ما انسانیم و درست یا غلط، احساسات و شور و هیجان خودمان را داریم.

دارما، برکت و عافیت است. ما هیچ‌گاه نباید این چرخ را، برای گوروی‌مان (استادمان) یا بودا به‌حرکت درآوریم، و اگر تصور می‌کنیم که روشن کردن عود یا پیشکش کردن یک گل، به‌نفع بوداست، سخت در اشتباه هستیم.

ما نمی‌توانیم صرفا با فکر کردن به این که داریم به کسی کمک می‌کنیم، به‌نفع آن شخص، کاری انجام دهیم. در حقیقت، تمام هدف‌های‌مان به‌علت یک فکر اشتباه، به شکست منجر می‌شود. اگر ما بخواهیم به کسی که هر روز از پلی خطرناک عبور می‌کند کمک کنیم، می‌توانیم پلی طولانی بسازیم و اگر افراد و نیروهای بیشتری به‌هم بپیوندند، پل زودتر درست خواهد شد. پیوستن به دارما هم، چنین است، شبیه پلی که مثال آوردم.

وقتی در مرکز دارما هستیم، باید مطابقِ قوانین آن حرکت کنیم، نظم و ترتیب داشته باشیم و تعهد و صداقت. این کار باعث می‌شود بتوانیم شادی را برای دیگران، به ارمغان آوریم و در نهایت، خودمان به شادمانی برسیم. دارما، انباری از خشم، ناراحتی و نا‌امیدی نیست و نباید در این راه، به‌جای آن‌که راه حل را بیابیم و مشکل را حل کنیم، دیگران را وادار کنیم که با توجه کردن به ما، با ناخشنودی‌های زندگی ما مواجه شوند.

دوستانِ دارما، به حرف‌های شما گوش و برای رفع مشکلِ‌تان، تلاش خواهند کرد. اما در نهایت، ما باید راه درست را به‌کار بندیم. زمانی که خشم و ناراحتی خود را بیرون می‌ریزیم، در‌ واقع، کار دارما را درست انجام نداده‌ایم و وفای به عهد نکردیم. این کار، به‌ظاهر ممکن است دارما باشد، ولی با این عمل، هم به خودتان و  هم به دیگران آسیب می‌زنید.

مردم دارما، عموما صبور و بخشنده‌ترند، ولی نباید از آن‌ها، انتظار سود و منفعت داشته باشیم. مشکلاتی که شما در رابطه‌ با خانواده، همسر و والدین و دوستان‌تان دارید را، آن‌ها به‌وجود نیاورده‌اند، پس آن‌ها را سرزنش نکنید و هیچ‌گاه از ایشان نخواهید که مشکلات‌تان را حل کنند.

اگر دارما را به‌کار ببندید، مشکلات‌تان حل می‌شود و اگر از آن‌گونه افرادی هستید که مدام خشم و ناراحتی‌ را بیرون می‌ریزند و دیگران را ناراحت می‌کنند و گله و شکایت دارند، پس شما در این راه، با ناخوشنودی همراه خواهید بود.

حق هیچ‌کس، تنهایی و ناراحتی نیست. پس شرایطی به‌وجود نیاورید که تنها شوید. وقتی چرخ دارما را به‌حرکت در می‌آورید، کارهای‌تان را با لبخند و رفتار خوب انجام می‌دهید و این باعث شادی خودتان و دیگران می‌شود. این آموزشِ ذهن شماست، برای تبدیل شدن به‌چیزی که دیگران از شما می‌خواهند.

شما نمی‌توانید دارما را از دیگران تقاضا کنید و بگیرید. اما چیز‌هایی که شما به دیگران می‌دهید، باید بی‌سر و ‌صدا و بی‌شکایت و بهانه باشد. دارما، دادن و بخشیدن است، بخششی در همه‌ی سطوح، که شادی و رضایت را به‌ارمغان می‌آورد.

کارِ دارما، ریشه‌کنیِ ذهنِ خودخواه شماست که تمام مشکلات، در وهله‌ی نخست، از آن نشات می‌گیرد. دارما، حقایقی را می‌گوید که باید به‌کار بندیم، تا قبل از آن‌که خیلی دیر شود. ما با این‌همه حمایت و توجه در اطراف‌مان، نمی‌توانیم مشکلات را حل کنیم، پس چطور به تنهایی می‌خواهیم از پسِ آن برآییم؟ اما گاهی دوری، ما را متوجهِ چیز‌هایی که فراموش کرده‌ایم و از دست داده‌ایم می‌کند و این تجربه، برای هرکس متفاوت است.

وقتی مشکلی را خودمان درست می‌کنیم، خودمان هم باید آن‌را حل کنیم. ما هیچ‌گاه نباید از دیگران بخواهیم که مشکلات‌مان را حل کنند و به داستان‌های بی‌پایان ما گوش دهند، نباید سرزنش‌شان کنیم و مسئولیت‌های‌مان را روی دوش‌ دیگران بگذاریم.

نباید دیگران را تهدید به‌ ترک دارما یا رها کردن و شرکت نکردن در آن کنید، مثل این است که به بودا بگویید که ترک کرده‌اید و نمی‌خواهید به بودا  کمک کنید. این حرف، خیلی مسخره است. با هر استانداردی که وجود داشته باشد.

اگر شما، برای مشکلاتی که دارید، می‌خواهید دارما را ترک کنید و بعد دوباره، بی‌سر و صدا و آه و ناله برگردید و برای حسِ شرم و شکستی که دارید، داستان‌های ساختگی و اراجیف سرهم کنید، شما در واقع درها را به‌روی خودتان می‌بندید و دوباره تنها می‌شوید و سرجایِ اول‌تان بازمی‌گردید.

خواهش می‌کنم به‌یاد داشته باشید که هیچ‌کس شما را مجبور نمی کند وارد دارما شوید. پس اگر آمدید، باید تمام قوانین و مقرراتِ آن‌را رعایت کنید، قوانین و معیارهایی که از تجربیاتِ گذشته برآمده تا حافظ آینده باشد.

وقتی در یک جاده‌ی لغزنده، هشداری برای کاهش سرعت، نصب شده‌است، این علامت، قانونی نیست که بخواهد شما را رنج و عذاب دهد، این فقط برای کنترل و حفاظت از جان شماست. دارما هم به‌همین شکل است، در هر روشِ دارما، یک راهِ خاص و منحصر به‌فرد وجود دارد که در طی سال‌ها، تکامل یافته. پس فکر نکنید بی‌مصرف است و در باد رهایش کنید.

آیا تا به‌حال دارما را ترک کرده‌اید؟ اگر نه، پس متوجه شده‌اید که قوانین دارما، برای شما مفید است، نه تنها برای شما بلکه برای بسیاری در دوره‌های زمانی مختلف. همه‌ی قوانین، کامل و عالی نیستند و در طی زمان، تکامل می‌یابند. مهم این است که اگر خودتان را مستحق دارما می‌دانید، باید منش و رفتارتان منطبق بر آن باشد.

چطور می‌توانید به تانکا، پیش‌کش‌ها و مجسمه‌ها دست بزنید، تعلیمِ دارما ببینید و در مراسم مذهبی شرکت کنید، در حالی‌که غرقِ زندگی روزمره‌تان هستید؟ این‌که بخواهید رنج را از دیگران دور کنید در حالی‌که خودتان با نگرش‌تان، مایه‌ی رنج هستید؟

این کار را دوست ندارید، ولی انجام می‌دهید؟ چطور به دارما می‌پیوندید ولی مثل قبل یا بدتر از پیش، رفتار می‌کنید؟ من برای نقد و قضاوت شما، این‌ها را ننوشتم، امتحانی‌ست که باید روی خودتان انجام دهید. من همیشه خودم را امتحان می‌کنم. وقتی چیزهایی می‌بینم که نمی‌خواهم، کاری در آن رابطه انجام می‌دهم. چون می‌دانم اگر کاری نکنم، در آینده، دوباره برایم مشکل‌ساز می‌شود. انجام دادن چیزی که آن را در خودمان دوست نداریم، دارما است.

با تبدیل و دگرگون کردن خودتان، محبتِ گورو (استاد) را جبران کنید، این دگرگونی و تغییر، بهترین قدردانی‌ست و بقیه‌ی چیزها، بهانه است. دارما یعنی دگرگونیِ خود، برای بهره‌مندی دیگران، نه این‌که بد و بدتر رفتار کنیم. اگر داوطلبانه وارد دارما شده‌اید، چه خوب که خودتان به خودتان دستمزد دهید، این‌که در دارما قرار دارید، خودش ختم کلام است. پس شاد باشید و لذت ببرید. شما خوشبخت هستید و دیگر لازم نیست دارما به شما کمک کند. شما به خودتان کمک می‌کنید تا بتوانید به دیگران نیز کمک کنید. دارما مثل زنجیر است، خوب است که در این زنجیرِ کنش و واکنش، قرار داشته باشید.

اگر شما دوست دارید کار دارما انجام دهید و توان مالی‌اش را ندارید و به‌همین دلیل، مقرری دریافت می‌کنید، پس خیلی خوش‌شانس هستید که دارما، به شما در دگرگونی، کمک می‌کند و باعث می‌شود شایستگی‌های زیادی به‌دست آورید. به‌آن فکر کنید. شما در دارما، چیزی پرداخت می‌کنید که از شما انسان بهتری بسازد. توانایی‌های خوبی تولید کنید و کارهایی را انجام دهید که به‌نفع دیگران باشد. بدون نفس، در آموزه‌ها مشارکت و با افتخار، به دیگران کمک کنید، برای معنی دادن به زندگی‌تان و بودن در محیطی که جامعه‌ی بهتری بسازید. شما چیزی را پرداخت می‌کنید که بتوانید به بیداری برسید. چقدر شما خوش‌شانسی هستید.

اگر شما دستمزد‌های‌تان را جمع می‌کنید، دلیل نمی‌شود که شما بد باشید، چون به آن، نیاز دارید. سپاسگذار، فروتن و سختکوش باشید و دیگران را پرورش بدهید. باعث دردسر نشوید و بارِ دیگران را سنگین نکنید. مردم به دارما می‌آیند برای خرد و صلح، نه برای پاداش و سنگین شدن بار‌ و سردرگمی و مشکلات‌شان. با دست باز، همه‌چیز را بدهید و با دست باز بگیرید.

شما خیلی خوشبخت‌ هستید که به دیگران سود می‌رسانید، من برای شمایی که در دارما فعال هستید، واقعا شاد و خوشحالم!

اگر شما، چه داوطلبانه، چه به‌عنوانِ کارکنان، مرکز دارما را ترک کردید، باید کار دارما را برای فائق آمدن بر تیرگی‌ها و پیچیدگی‌های‌تان ادامه دهید.

شما باید در دارما، در پوجا (نیایش)، تدریس و فعالیت‌ها غرق شوید، چون به ‌آن نیاز دارید. در ابتدا کمی آشفته و شرمسار می‌شوید ولی در یک آن، این حس‌تان فرو می‌ریزد. وقتی مشارکت و فعالیت‌ها را ادامه می‌دهید، بسیار ارزشمند است. صورت، هیچ نیست؛ دارما همه چیز است.

اگر کارِ دارما را انجام نمی‌دهید، نباید همه‌چیز را رها کنید. اگر چیزی فراتر از حد کنترل ماست، نباید دارما را ترک کنیم. پس هوشیار بوده و آب زیر کاه نباشید. ترک نکنید. وانمود هم نکنید که هستید ولی در واقع نیستید. بروید و با اهل دارما حرف بزنید و اجازه دهید همکاران‌تان بدانند.

بگذارید آن‌ها حس خوشایندی نسبت به شما داشته باشند. تا آخرین لحظه‌ی در دارما بودن‌تان، ساکت نباشید. وقتی شما چیزی را می‌گیرید و پس نمی‌دهید، بدین معنی‌ست که شما قدردان نبودید. شجاعت، قدردانی‌ست. اگر قدردان نباشید، هیچ‌کجا محترم نخواهید بود. چهره و مکان‌ها تغییر می‌کند، ولی نتیجه یکسان است.

جایی که درخت سیب بکارید، سیب به‌عمل می‌آید، نه پرتقال! پس اگر دارما را می‌خواهید ترک کنید، صادق و محترم باشید. با دارما مثل شغل‌تان رفتار نکنید. قبل از رفتن، جای خالیِ خودتان را در مرکز دارما پر کنید و بار اطرافیان را برای جایگزینی خودتان، سنگین نکنید.

پول قرض نکنید و طعم بدی از خودتان در دهان دیگران به‌جا نگذارید، مثل این‌که شما بهترین چیز زندگی‌تان را از دست بدهید و جای آن زخمی که دارید، نمک بپاشید و بیشتر به آن توهین کنید.

اگر شما مفتخرید که حمایت‌گر دارما هستید، پس مثل اسبِ مسابقه با آن رفتار نکنید که انتظار برد و سود و بازده داشته باشید. بازده و سود‌ها متفاوت است، ممکن است شما در آینده ببینید و بفهمید.

هیچ‌گاه با پول‌تان دیگران را کنترل نکنید. در مرکز دارما، مردم به حمایت و قدردانی شما نیاز دارند اما رفتار و منش شما نباید مثل شاه و ملکه باشد با حالتی که مدام نشان دهید، شما یک حمایت‌گر هستید. حمایت‌گر باید بخشنده و فروتن باشد و هرگز نباید خودنمایی کند و انتظار تشکر و قدردانی داشته باشد.

پاداشِ شما، سرِ پا ماندنِ دارماست. اگر دارما رشد کند، این پاداش شماست. پاداشی حقیقی.

شما بیشتر پول‌تان را در راهِ سامسارا استفاده می‌کنید که باعث می‌شود فقط کارما تولید کنید. وقتی شما این پول را برای کمک به دارما استفاده می‌کنید، این بسیار عالی‌ست و باعث جمع کرذن شایستگی می‌شود. دارما این شانس را به ما می‌دهد که حمایت‌گرش باشیم. ما، به دارما نیاز داریم، نه دارما به ما.

راهبان، اساتید و گورو‌ها بهترین مثال هستند. شما باید در این زمینه به آن‌ها کمک کنید. چقدر خوب و زیباست؟ شما باری سنگین از دوش معلم‌تان بر می‌دارید و به آن‌ها این اجازه را می‌دهید که با این پشتوانه، اهداف‌شان را پیش ببرند.

چه خوب که به ذهن‌ها و کسانی کمک می‌کنید که حمایت‌گرِ دارما هستند و دانش و هدف‌های حقیقی‌شان را قسمت می‌کنند. تمام ثروت و دارایی جهان، برای پیشکش کردن به کسانی که راه بیداری و حقیقی را نشان‌تان می‌دهند، کافی نیست.

بیداری، بی‌قیمت است. آزادی از رنج، بی‌قیمت است. این برای شما، چه شانس بزرگی‌ست. من نمی‌گویم حامی، استحقاق هیچ‌چیز را ندارد و فقط باید پیشکش کند… پیشکش… پیشکش.

من می‌گویم، وقتی حامی می‌بخشد، معلم می‌فهمد و این عشق و عافیت، چندین برابر می‌شود. حامی، باید اطمینان داشته و حسود نباشد. اگر شما از معلم‌تان انتظارِ توجه دارید، در مورد او، خیلی رذیلانه فکر می‌کنید. بی‌چشم‌داشت، پیشکش کنید‌. این بالاترین حمایتِ شماست از معلم‌تان.

من از حمایتگران، بسیار سپاسگذارم و آرزو می‌کنم سود کارهای‌شان را ببینند، هم در این زندگی، هم در زندگی‌های بعدی‌شان. بدون حامی، مرکز دارما چطور می‌تواند رشد کند؟ چطور می‌تواند این کارهای بزرگ و مهم را انجام دهد؟ من بیش از هر معلم دیگری، قدر‌دان این حمایتگران هستم. زمانی که حامی و معلم، فقط کار خود را انجام می‌دهند، ارتباط خوبی بین آن‌ها ایجاد می‌شود. با هدف نیکی رساندن به دیگران، و نه چیزی دیگر. چه همکاری دلنشینی.

معلم‌های شما، از حمایت‌تان، برای قضاوت استفاده می‌کنند. گزارش‌های‌تان را به آن‌ها بسپارید. مدام تقاضای توجه نکنید و انتظاراتِ خاص، نداشه باشید. شما باید نمونه‌ی یک رفتار سخاوتمندانه، بدون گله و شکایت، قید و بند و کنترل باشید. احترام خود را به‌خاطر مسائل جزئی، پیش دیگران از بین نبرید.

شما با حمایتِ دارما، شایستگی‌ها و بازده‌های معنویِ بزرگی، برای خودتان به ارمغان می‌آورید. باید در کارِ دارما غرق شوید و آن را تا پایان ببینید. چطور می‌شود در چیزی سرمایه‌گذای کنید و کل مسیر را نبینید؟ چند درصد از شما، صد‌ در‌ صد، انگیزه‌ی این را دارید که بی‌چشم‌داشت در دارما فعالیت کنید؟ این کار، تلاش و تمرین خوبی‌ست. دارما تجارت نیست، و مردمی که به دارما می‌آیند، اهل تجارت نیستند. قبل از این‌که وارد حمایتگری دارما شوید، مطمئن شوید و کامل بررسی‌اش کنید. زمانی‌که عهد بستید، به نشانه‌ای از معنویت‌تان، عهدتان را به‌تمامی، عملی کنید. قول پوشالی ندهید، زیرا این‌کار شما را به‌سمت نادرستی از تهی و خالی، سوق می‌دهد. این عمیقا دیگران را نا‌‌امید می‌کند. حمایتگران، مهربان‌ هستند، مطمئنا.

دارما، به ما کمک می‌کند، شایستگی‌های زیادی کسب کنیم. سودهایی برای رسیدن به درجات بالا. دارما را مشروط نکنید. کاری نکنید که دارما، جایی بشود برای کارماهای بد و رفتارهای ناشایست. باید ذهنیت‌تان را طوری تغییر دهید که دارمای واقعی را تجربه کنید. اگر این‌طور نباشد، گویی دارید برای چرخ سامسارا فعالیت می‌کنید. لطفا به ‌آن فکر کنید. من این‌جا برای نقد و قضاوت یا متهم کردنِ شما نیستم. اما باید روراست باشیم.

لطفا این‌گونه به قضیه نگاه کنید، نه به‌شکلی که قرار است به شما آسیب بزند. حتما در این‌جا کسانی هستند که کارِ دارما را به‌خوبی انجام می‌دهند و الهام‌بخش من هستند. به احترام‌شان، دست‌هایم را به‌هم می‌چسبانم و از آن‌ها تشکر می‌کنم.

کسانی هستند که وقتی به دارما می‌آیند، سریع دعا‌ها را فرا می‌گیرند. بسیار داوطلب‌ هستند، چیزهای زیادی می‌دانند، ولی هنوز خوب نیستند. آن‌ها حسودند. پول تلکه می‌کنند، از سخنانِ شیرین دارما، برای مقاصدِ بد بهره می‌گیرند. سخن‌چینی می‌کنند و مردمِ زیادی را از راه، دل‌سرد می‌کنند. سوال شما ممکن است این باشد که چرا اجازه‌ی چنین چیزی داده می‌شود؟

افرادی هستند که دارما را به‌کار می‌بندند، تعالیم را گوش می‌دهند و عمل می‌کنند، اما عده‌ای، این‌گونه نیستند. یک مرکز، برای همین ساخته می‌شود. مثل زمانی که شما برای درمان و مراقبت، به بیمارستان می‌روید. پرستارانی هستند که بی‌ریا و صمیمی‌اند و گروهی این‌طور نیستند. وقتی سمت افرادی می‌روید که به شما صدمه می‌زنند، می‌توانید به آن‌ها بگویید که با شما این رفتار را نکنند و محکم باشید.

شفقت داشتن، به‌معنی این نیست که در مرکز دارما یا توسط هر کسی، سوژه‌ای برای سوء‌ استفاده‌ شویم. این افراد در مرکز هستند، اگر نبودند، خیلی بدتر می‌شدند. این شفقتِ معلم و اعضاست که اجازه می‌دهند آن‌ها بمانند.

شما باید در صورت لزوم، نسبت به آن‌ها شفقت داشته‌باشید و فاصله‌ی امنی را هم ایجاد کنید. در هر مرکزی، نمونه‌هایی از این‌دست وجود دارد، افرادی که واقعا کارهای بدی انجام می‌دهند و مرکز را مجبور می‌کنند که از آن‌ها بخواهند به گوشه‌نشینی بروند یا این‌که دیگر در کارهای مرکز، شرکت نکنند، زیرا آسیبی که ایجاد کرده‌اند، بسیار فراتر از هرگونه حد و اندازه‌ای است.

آدم‌های مختلفی در مرکز دارما وجود دارند، اما نباید بر پایه‌ی افراد، در اصل و اساسِ دارما قضاوت کرد.

مردمی با هدف‌هایی غیر‌‌ معنوی یا برای استفاده از مرکز و اعضا، به مرکز دارما می‌آیند. این‌ها چیز‌هایی‌ست که پیش می‌آید و صحبت کردن در مورد آن، سخت است. ما باید هوشیار باشیم و دارما را از کسانی که هدف‌های‌شان برای قوانین زمین، مضر است، محافظت کنیم.

من، حقیقتی را می‌گویم که شما را شکه می‌کند، ولی حقیقت است. به دنیای واقعی خوش آمدید. معذرت می‌خواهم.

در بیمارستان، مردمی هستند که درمان، آن‌ها را زنده نگه می‌دارد و برای بعضی، این‌طور نیست، و برای عده‌ای، درمان هنوز ادامه دارد. به خودتان نگاه کنید و قضاوت کنید. زمانی‌که در مرکز دارما، صلح و خرد و آزادی هدف‌تان است.

خواهش می‌کنم به چیزی که من نوشتم، حمله نکنید. من برای شفافیت نوشتم، نه برای متهم کردن این و آن به چیزی. از آن‌چه که من نوشتم، شما از آن چیزی استفاده کنید که به کارتان می‌آید. اگر نه، من هنوز وظیفه دارم توضیح دهم و منشِ پشتِ دارما را تشریح کنم. اگر آن را فهمیدید، پس هر‌کسی می‌تواند ارتباط بهتری با دیگران داشته باشد و این، همان چیزی‌ست که من می‌خواهم.

با تشکر

سم رینپوچه

منبع : http://blog.tsemtulku.com/tsem-tulku-rinpoche/me/dharma-work-attitude-tdl.html

این مقاله به سفارشِ kechara buddhist organisation به فارسی برگردان شده و استفاده و باز نشر آن منوط به کسب اجازه رسمی از این مرکز است.

سارا کاظمی